مسئله مهدهای کودک چند وقتی بود، ذهنم را مشغول کرده بود که این نهاد تربیتی(که به غلط آن را نهاد تربیتی بیان می کنند و موردی است وارداتی از غرب) امروزه به عنوان یک امر پذیرفته شده در بین جامعه ما در حال جاانداختن خویش است و جدای از آن نیز در جامعه مذهبی ما نیز این یک امر پذیرفته شده و لازمی تلقی می شود.
امروزه به خاطر نداشتن سبک زندگی، ما هر، آنچه به عنوان مورد جزئی ای که وارد زندگیمان می شود آن را به عنوان سبکی برای زیستن خویش می پذیریم. روزی به دنبال طب سنتی، روزی به دنبال طب اسلامی، روزی به دنبال وارد کردن آشپزخانۀ اپن در ساختار مهندسی ساختمانی خویش هستیم و روز دیگری به دنبال یاد گرفتن غذاهایی با سبک های هندی و اروپایی هستیم و جان کلام آنکه نمی دانیم چه کنیم .
در یکی از مطالبی که در یکی از سایت ها آمده بود،(لینک مطلب) سخنی از استاد راستگو که به حق در دینی کردن برنامه های کودک تلویزیون تاثیر خاصی داشتند(منتهی قبلا نه الان که فرزندان و کودکان ما که هزار تا خاله و عمه و عمو ودایی در تلویزیون دارند)، برخورد کردم و بر خود لازم دیدم صحبت های این بزرگوار را در این مورد مطالعه کنم . از اول تا به اخر آن را به دقت خواندم ولی یک آن به مطالبی برخورد کردم که شک کردم این مطلب از استاد راستگو هست یا نیست و دوست دارم اگر دوستی از افکار ایشان باخبر هستند در این مورد مطالب بنده را نقد کنند و آن را من در سایت بگذارم.
من اول نوشته های ایشان را برای مطالعه بزرگواران آورده ام و بعد از آن به نقدی که بر آن دارم به طور خلاصه اشاره می کنم که ان شاء الله در فرصتی مناسب به طور کامل به این موضوع بپردازم.
مصاحبه با حجت الاسلام راستگو
اصل وجود مهدکودک ها در ایران فقط به عنوان یک ضرورت قابل پذیرش است. یعنی فقط می توانیم بگوییم که ناچاریم بپذیریم. چون مادر باید در روز پنج تا شش ساعت کار کند و نمی تواند بچه را تنها بگذارد. دوباره تاکید می کنم که مادرهایی که شغلشان ضرورت ندارد، سرکار نروند. مادر باید با احساس و عاطفه فرزندانش را تربیت کند…
این بچه فردا به یک عنصر مفید و سازنده در جامعه تبدیل می شود و می تواند بخشی از کاستی هایی را که به خاطر تربیت او به وجود آمده جبران می کند. گفتوگو با روحانی و مجری شیرین زبانی که دوران کودکی و نوجوانی ات را پای برنامه های او نشسته باشی، می تواند یک گفت و گوی متفاوت، جالب و در عین حال خاطره انگیز باشد. گفتوگو با حجتالاسلام محمدحسن راستگو نیز تجربهای از همین جنس است؛ مجری شناخته شده سال های دور تلویزیون که هر چند، سال ها یک تجربه موفق و خاص را در برنامه های تلویزیونی ثبت کرده است، اما امروز بیش از همیشه جای خالی اش در بین عموها و خاله هایی که بخش زیادی از ذهن و فکر فرزندان ما را به خود اختصاص داده اند، احساس می شود. از آن جا که او تمایلی به اظهارنظر درباره برنامه های کودک تلویزیون و رشد قارچ گونه عموها و خاله های جدید آن ندارد، گفت و گوی خود را با این روحانی دوست داشتنی درباره فضای امروز مهد کودک ها و بایدها و نبایدهای آن، شروع می کنیم.
با توجه به رشد روز افزون مهدکودک ها در سطح کشور که بخش زیادی از بار تربیتی کودکان را از دوش خانواده ها برداشته اند، این مسئله را دارای چه نکات منفی و مثبتی می دانید؟
این بحث را با این مقدمه آغاز می کنم. با توجه به شرایط کنونی، چه این سبک زندگی را رد کنیم و چه اثبات، در عمل هیچ فایده ای ندارد. چون مهدکودک ها به قوت خود باقی می مانند. اما باید بدانیم در کشورهای شرقی مانند ایران و کشورهای مشابه آن، وجود خانواده یک اصل است. این بالطبع در کشورهای اروپایی وجود ندارد و یا کم رنگ تر است و ممکن است در آن جا شیرخوارگاه ها و یا شبانه روزی ها وجود داشته باشند. از این نظر در اصل باید فرآیند تربیت، در خانه و در محیط خانواده صورت بگیرد. حتی اگر یک فرد یتیم است و پدر و مادری ندارد، باید مومنین او را در خانه خودشان و با بافت خانواده بزرگ کنند.
البته بخشی از این مسئله به ضرورت اشتغال هم زمان پدر و مادر اتفاق می افتد
بله، اگر به خاطر اشتغال پدر و مادر باشد و با فرض این که شغل مادر هم ضرورت داشته باشد -که البته من معتقدم بسیاری از خانم ها شغلشان ضرورت ندارد – چون از نظر اسلام مرد باید وضع زندگی را اداره کند و به زن نفقه بدهد. وقتی هم که مخارج خانه به عهده مرد است. زن چرا کار می کند؟
البته در بخشی از خانواده ها، اشتغال زن یک ضرورت واقعی است.
من ضرورت اقتصادی را قبول دارم. گاهی اوقات به تعبیر شما، زن مجبور است که کمک خرج شوهر خود باشد. گاهی اقتصاد این قدر روی مردم فشار آورده که خیلی چیزها در این بین فراموش می شود. ما وقتی دانش آموز ابتدایی بودیم. شعری بود که می گفت:
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
می بینیم که مردم به خاطر مسئله اقتصاد، گاهی عشق را هم فراموش می کنند!
پس بعضی از خانواده ها با همین مقدمه ای که فرمودید به یک صورت مجبور به این سبک زندگی هستند.
ممکن است که وضع یا سیستم اقتصادی نابسامان است. اما این مسئله دلیل نمی شود از تربیت فرزندان خود دست برداریم. باز هم تاکید می کنم که تا حد امکان مادر باید از این ضرورت صرف نظر کند. بچه باید در خانه و در دامان مادر خودش بزرگ شود. حتی چیزهایی را هم که می خواهند در مهدکودک به بچه ها بیاموزند به صورت پکیج هایی در اختیار مادر قرار دهند که در خانه با بچه ها کار شود. بچه ها در این شرایط هم می توانند آزادی و راحتی خانه را داشته باشند و هم چیزهایی را که لازم است یاد بگیرند.
برگردیم سر آسیب های مهدکودک . . .
اول این که کسی که می خواهد یک کلاس مهدکودک را اداره کند، باید ۲۵ تا ۳۰ کودک با بافت خانوادگی، فکری، فرهنگی، مذهبی و حتی زبانی را در یک کلاس در آن سنین حساس در کنار هم قرار دهد. مگر مربی می تواند معجزه کند؟ گاهی اوقات یک مادر از سه فرزند خود در خانه کلافه می شود و به یک بهانه ای آن ها را به خانه عمه و خاله می فرستند. این مشخص می کند که این سیستم نمی تواند موثرتر از اثر تربیتی خانواده باشد. مخصوصا این که بعضی از بچه ها ویژگی های خاصی هم دارند. علاوه بر این بعضی از مهدها برای بچه ها آموزش های موسیقی و رقص هم دارند. یعنی به جای تربیت بچه ها، آن ها را با این مسائل بزرگ می کنند. به جز ورزش، نرمش و حرکت بدنی که برای بچه ضرورت دارد، این امور، بی بهره و لغو است و اثر سوء تربیتی دارد. در حال حاضر هم این قدر خاله و عمو در این محیط ها زیاد شده اند که بچه آن ها را با خاله خودش اشتباه می گیرد و جایی برای خاله اصلی او باقی نمانده است. این ها طبیعتا نقش الگو را برای او بازی می کنند و می توانند رابطه عاطفی محکمی با او برقرار کنند.
چه جنبه های مثبتی را می توان برای این سیستم آموزشی تربیتی عنوان کرد؟
البته دوباره دقت کنیم که اصل وجود مهدکودک ها در ایران فقط به عنوان یک ضرورت قابل پذیرش است. یعنی فقط می توانیم بگوییم که ناچاریم بپذیریم. چون مادر باید در روز پنج تا شش ساعت کار کند و نمی تواند بچه را تنها بگذارد. دوباره تاکید می کنم که مادرهایی که شغلشان ضرورت ندارد، سرکار نروند. مادر باید با احساس و عاطفه فرزندانش را تربیت کند. این بچه فردا به یک عنصر مفید و سازنده در جامعه تبدیل می شود و می تواند بخشی از کاستی هایی را که به خاطر تربیت او به وجود آمده جبران می کند. از جنبه های مثبت مهدکودک می توان گفت که بچه می تواند ارتباط متقابل با دیگران را یاد بگیرد. می تواند همکاری، مسئولیت پذیری، تحمل نظرات و رفتارهای دیگران را بیاموزد. بچه می تواند با فرهنگ ها و افراد مختلف آشنا شود. البته آموختن این موارد در این سن حساس تربیتی ضرورتی ندارد و بچه می تواند این ها را در سنین ابتدایی و راهنمایی هم یاد بگیرد.
برای کاهش آسیب هایی که بعضی از آن ها اشاره شد در سال های اخیر مهدهای قرآنی و مهدالرضا ها راه اندازی شده است؟ این مهدکودک ها باید چه مسائلی را مدنظر داشته باشند؟
مهدقرآن ها و مهدهای مذهبی مسئولیت بیشتری دارند. این مراکز باید مفاهیم اسلامی، سنت و سیره پیامبر را در لابه لای شعر، بازی، مسابقه، کاردستی، تئاتر و سایر کارهای جذاب بگنجانند. برای بچه ها سخنرانی نکنند. مستقیم حرف نزنند. بدون توجه به فهم و ادبیات کودک درباره مباحث اعتقادی سنگین بحث نکنند. باید کلیه کادر آموزشی این مهدها به کلیات اعتقادات مسلط باشند و ریزه کاری های مسائل اعتقادی مثل توحید، نبوت، امامت و معاد را به صورت منطقی و استدلالی بدانند. این آگاهی موجب می شود که بتوانند این مسائل را به زبان ساده و کودکانه برای بچه ها بیان کنند. البته مهارت های دیگری هم هست که اختصاص به مهدهای قرآنی و غیرقرآنی ندارد و در بین همه مشترک است.
در صورت امکان این مهارت ها را بیشتر توضیح دهید؟
رعایت مسائل روان شناسی کودکان و آشنایی با ادبیات آنان یکی از این مسائل است. ویژگی ها، رفتار، بازتاب ها و عوامل موثر رفتاری، مسائل ژنتیکی، مسائل دوران شیرخواری و بسیاری از مباحث دیگر باید در مهدکودک ها مورد توجه قرار گیرد. برای همین باید مدیران، مربیان و همه دست اندرکاران این مراکز، دوره های کاربردی روان شناسی را دیده باشند و با ویژگی های رفتاری، سنی و جنسیتی بچه ها آشنا باشند تا با آن ها درست برخورد کنند. از نظر سنی هم باید بر طبق روایتی از پیامبر بزرگوار اسلام (ص) بچه ها تا هفت سالگی برای بازی کردن آزاد باشند. اگر بازی را از بچه بگیریم و او را مثلا به حفظ روایت، آیه، شعر و چیزهای دیگر مجبور کنیم، این مضر است. البته اگر بچه از بازی نیفتد و این آموزش های به صورت تحمیلی نباشد، اشکال ندارد. بچه می تواند قرآن، اشعار مختلف و یا حتی پایتخت کشورها را حفظ کند.
با توجه به تجربه ای که خود شما از آموزش مفاهیم دینی دارید؛ مربیان در این شیوه تربیتی به چه فن و هنری احتیاج دارند؟
من یک مثال می زنم. شما به یک مهمانی یا رستوران می روید. بوی خوش عطر غذا همه جا پیچیده است. روغن طبیعی اعلا، برنج درجه یک و سایر مواد غذایی طبیعی. ولی وقتی غذا را برای شما می آورند یک ظرف سفالی، شکسته و آلوده را مشاهده می کنید که غذا را داخل آن ریخته اند. آیا دلتان می آید این غذا را بخورید؟ بهترین غذا هم اگر در ظرف بدی ارائه شود انسان پرهیز می کند. ما بهترین غذا را داریم که فرهنگ اسلام، قرآن و اهل بیت (ع) است. این را اگر در یک ظرف زیبا، هنری و در یک داستان، تئاتر، شعر، و مسابقه ای عرضه کنیم، نتیجه می گیریم. در سنین پایین تر، اصل زندگی با بازی، حرکت، شعر، سرود، نشاط و شادمانی آمیخته است. بنابراین یک سخنرانی به جای این که کودک را هدایت کند، مانند یک سم در وجود او اثر مهلک می گذارد.
سخن بنده در چند جمله:
- همانطور که استاد راستگو قائل هستند و بنده هم با ایشان در این امر اشتراک دارم، آن است که فلسفه وجودی مهد کودک ها قابل خدشه و زیر سئوال است و یک امر وارداتی و القاء شده، به سبک زندگی ایرانی-اسلامی در شاخه تربیت کودک است.
- آنچه من در این امر تعجب می کنم سخنی است که در میانه کلام استاد بیان می دارند (آنجا که مصاحبه گر در مورد مهدهای قرآنی و مهدالرضا(علیه السلام) از ایشان می پرسد) و آن این است که آیا صرفا با تولیدات دینی که ما وارد مهدکودک ها کنیم، ساختار مورد قبول ما می تواند می باشد و به نحوی آن را اسلامی کرده ایم و مهدکودک هایی با عنوان اسلامی در جامعه پی ریزی کرده ایم.
- اگر به فرض سخن استاد، ما آمده ایم و مربیانی آشنا با روانشناسی و علوم تربیتی و مسایل تربیتی، ساخته و تربیت کردیم و اینها را به مهدهای کودک تزریق کردیم، دیگر آن ذات مهدهای کودک که حاصل کم کاری مادر و پدر در امر تربیت است را درست کرده ایم.
- چرا ما در جامعه به دنبال پاک کردن صورت مساله هستیم و نمی خواهیم به مادران بیاموزیم که مادری کنند نه کارمندی. بله مشکل اقتصادی هست ولی این مشکل اقتصادی باید منجر به آن شود که کودکانی بی عاطفه با هزاران مشکل در روابط اجتماعی در جامعه تربیت کنیم.
- ….
پایان این مطلب را باز گذاشته ام تا نظراتی را در این مورد بیان کنم که ان شاء الله مورد استفاده دوستان قرار گیرد. پیشاپیش از بذل توجهات دوستان ناقد در نقد این نوشتار کمال تشکر و قدردانی را دارم.