مقدمه
یکی از مهمترین مسائلی که مورد توجه غربیان بوده است مسئله شرق پژوهی بوده است و از دیر باز به دنبال این شناخت بوده اند . این پژوهش ها در دو دوره تاریخی و به دو صورت نمود کرده است :
اولین دوره که از ابتدای شرق شناسی و فتح مستعمره هایی در شرق بوده است تا اواخر قرن ۱۸ میلادی در قالب ردیه نویسی و تحقیر ملل شرقی خود را آشکار کرده بود .
دومین دوره در مطالعات شرق شناسی توسط غربیان از انتهای قرن ۱۸ میلادی شروع و تا کنون نیز ادامه داشته است که دیگر در قالب نوشتارهای ردیه نویسی نبود بلکه با نگاه لطیف تر و محققانه تری از شرق خود رانشان داده و خود را در لباس نوشتار تحقیقاتی عرضه می کردند .
شرق شناسان تا آنجا به حساسیت زدایی دست زدند که حتی اصطلاح شرق شناسی را به مطالعات شرقی و مطالعات منطقه ای تغییر نام دادند .
حال مهمترین سئوال در این میان این است که چه عاملی باعث بوجود آمدن این گرایش مطالعاتی در میان غربیان گشته است .
مهمترین بحثی که در این میان می توان به عنوان پاسخ این سئوال مطرح کرد این است که کشورهای شرقی مسلمان منبع تمدن ، گسترش زبان و رشد صنعت و رقیب فرهنگی آنان است . کشورهای اسلامی به اروپا و غرب کمک کردند که خود را از نظر شکل ، شخصیت و تجربه به صورت نقطه مقابل خود تعریف کنند .
شرق شناسی به این دلیل اوج گرفت که شرق بخشی از تمدن و فرهنگ مادی اروپا را تشکیل می داد و از نظر فرهنگی و حتی ایدئولوژیک ، مفسر و بیانگر بخش دینی آنان بود که در قالب تبلیغات تبشیری ، وعظ ، خطابه یا نهادهای ستادی در کشورهای مادر ، لغتنامه های مربوطه ، تتبعات ویژه و حتی سیستم اداری مستعمره ای درآمده بود .
مختصری از زندگی نامه
گلدزیهر یکی از خاورشناسان و اسلامشناسان مشهور اروپایی است که نقش بسزایی در معرفی اسلام و بالاخص امامیه به جهان غرب ایفا کرد. به دلیل اهمیت مطالعات اسلامی این محقق، وی را باید آغازگر بسیاری از رشتههای مطالعات عربی و اسلامی قرن حاضر انگاشت.
گلدزیهر در ۲۲ ژوئن ۱۸۵۰ در شهر استراسبورگ مجارستان در خانوادهای یهودی دیده به جهان گشود. در آن زمان مجارستان بخشی از قلمرو اتریش محسوب میشد و این امر و نیز تعلق او به خانوادهای یهودی، عامل مهمی در شکلگیری شخصیت او بود.
هنگامی که دوازده سال داشت، به پژوهش و تحقیق روی آورد. در این زمان وی که دانشآموز بود، درباره نماز، انواع و وقت آن به تحقیق پرداخت؛ چه اینکه از نظر وی بسیاری از نمازگزاران بدون دانستن حقیقت نماز به آن روی میآوردند.
این امر نشانگر گرایشی است که او در طول زندگی بدان پایدار ماند.
در سن شانزده سالگی به ترجمه متون خاورشناسی روی آورد و دو داستان ترکی را به زبان مجاری ترجمه کرد که در مجلهای با عنوان «خاورشناس شانزده ساله» به چاپ رسید. از این پس همهساله به ارائه تحقیق و نگارش آثاری از این قبیل میپرداخت که بعضاً به صورت آثار حجیمی به چاپ میرسید.
پس از ورود به دانشگاه لایپزیک و آشنایی با فلیشر یکی از خاورشناسان و زبانشناسان مشهور اروپایی، توانست در سال ۱۸۷۲ از پایاننامه دکترای خویش با عنوان «تنخوم اورشلیمی» (که یک مفسریهودی بود) دفاع کند.
سپس گلدزیهر به استادیاری دانشگاه بوداپست نایل شد و در همین زمان بود که جهت انجام پژوهش به همراه یک هیئت مطالعاتی به مدت یک سال به شهرهای وین و لیدن رفت. او به قاهره، سوریه و فلسطین رفت و مدتی را در این منطقه به مطالعه کتابهای اسلامی و نسخههای خطی عربی پرداخت و درعین حال، در کلاسهای درس دانشگاه الازهر حضور مییافت.
طی این سفر او در سوریه به مجموعه عظیمی از نسخههای خطی عربی دست یافت و به ویرایش برخی از آنها اقدام کرد که یکی از آنها کتاب « احقاقالحق و اذهاقالباطل« اثر نورالله مرعشی تستری است.
در سال ۱۸۷۴ هنگامی که ۲۴ ساله بود، مقالهای مفصل و علمی درباره مباحث اعتقادی سنی و شیعه نگاشت و درباره مکتب ظاهریه، مفاهیم اهانتآمیز شیعیان نسبت به خلفا، مفهوم تقیه، وجوه ممیزه امام ناطق و امام ساکت به مطالعه و تحقیق پرداخت.
• جمع بندی از زندگی ایگناز گلدزیهر :
• نام او ایگنایز گلدزیهر می باشد که در سال ۱۸۵۰ میلادی در شهر استولونسیسبورگ در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد .
• شروع تحصیلات او در بوداپست ( پایتخت مجارستان ) ، شروع تحصیلات دانشگاهی در لایپزیک در رشته مطالعات شرق شناسی بوده است .
• رساله دکترای او در سال ۱۸۷۰ میلادی با عننوان تنخوم اورشلیمی از مفسنران یهودی نوشته شده است.
• ۱۸۷۲ به سمت دانشیار دانشگاه بوداپست .
• سفر به لیدن ،وین ،سوریه ، فلسطین و مصر . که در سفری که به سوریه داشت با شیخ طاهر جزایری عضو مجمع علمی در دمشق و مدیر کتابخانه طاهریه
• ۱۸۷۴ برگشت به مجارستان
• ۱۸۹۲ عضوفعال آکادمی
• ۱۸۹۴ استاد زبانهای سامی در دانشگاه بوداپست
• ۱۹۲۱ سال بدورد حیات ، مقارن با ۷۰ سالگی در شهر بوداپست
برخی از آثار علمی او
در مورد اهمیت مطالعات گلدزیهر برای پژوهشهای عصر حاضر و نیز آینده، کارشناسان معتقدند که آثار وی در مورد تاریخ اسلامی و همچنین تفسیر قرآن، اصول عقاید، فلسفه و اندیشه حقوقی اسلام، علیرغم اینکه ارزش خود را دارد، اما این مطالعات درباره وجوه این دین پرسشهای روششناسانه جدّیای را مطرح میکند.
مثلاً علیرغم احترام عمیقی که گلدزیهر برای فرهنگ «غنی» اسلامی قائل بود و آن را تنها دینی میانگاشت که «قادر به پاسخگویی و اقناع اندیشههای فلسفی و کنجکاوانه است»،اما نسبت به بسیاری از سنتهای دروغین که به درون اسلام نفوذ کرده، هشدار میداد، البته از نظر او، این وضعیت در مورد دین مسیحیت و یهود نیز صادق بود.
از نظر او، باید با این امور، با عنوان کلاهبرداری دینی برخورد کرد. البته گلدزیهر در زمانی میزیست که نظریه تکامل انواع داروین به نقطه اوج خود رسیده بود و از طرفی او با کمبود منابع اصیل اسلامی، بویژه امامیه مواجه بود و این باعث میشد که او اظهارنظرهایی کند که خود درصدد ابطال آنها برآمده بود و از سویی او نمیتوانست عقاید باطلی را که در اسلام رخنه کرده بود، به همان صورت واقعیاش اظهار کند.
معالوصف، تلاشهای وی، بویژه درباره تاریخ اسلام، باعث شد که تفسیر گلدزیهر از این وقایع، با متأثر ساختن عالمان اروپایی همچون «والرز» و «لتیمان» و همچنین اصلاحگران مسلمان، آنان را در این جهت هدایت کند که سنتهای شرکآلود را از پیکره اسلام نفی کنند.
اما از سویی نمی توان مسلمانان و به خصوص اندیشمندان اسلامی را از خواندن آثار او بی نیاز دانست ، چرا که روش او در تحقیق قابل توجه است . در اینجا به برخی از آثار کتابی و مقاله های نوشته شده توسط او اشاره می کنیم .
کتاب ها :
۱) آداب الجدل عند الشیعه به زبان آلمانی چاپ شده در ۱۸۷۴ میلادی .
۲)الاسلام به زبان آلمانی چاپ شده در سال ۱۸۸۱ میلادی در بوداپست و در هاید در ۱۹۱۰میلادی که سپس با عنوان العقیده و الشریعه فی الاسلام در سال ۱۹۲۰ به فرانسوی ترجمه شد و نویسنده بر این ترجمه اشراف داشت و همین کتاب به زبان عربی نیز ترجمه شد .
۳) درس فی الاسلام در ۲ جلد چاپ شده در سال های ۱۸۸۵ میلادی و ۱۸۹۰ میلادی .
۴) العقادی و الشرایع عند المرجئه در سال ۱۸۹۹میلادی .
۵) القدریه و المعتزله در سال ۱۸۹۶ میلادی
۶ ) تصحیح کتاب المعمرین ابی حاتم سجستانی در سال ۱۸۹۹ میلادی در لیدن .
۷) تصحیح کتاب فضایل المستظهریه غزالی با مقدمه ای در ۸۱ صفحه در سال ۱۹۰۶ میلادی در لیدن
۸) تصحیح بخشی از کتاب المستظهریه فی فضایح الباطنیه در سال ۱۹۰۶ میلادی در لیدن .
۹) مذاهب التفسیر الاسلامی .
مقالات :
۱) التقیه فی الاسلام چاپ شده در ضمیمه المجله الشرقیه الالمانیه ر سال ۱۹۰۶ میلادی
۲) الصحیفه الکامله السجادیه چاپ شده در ضمیمه المجله الشرقیه الالمانیه در سال ۱۹۰۶ میلادی .
۳) الشیعه
۴) الملل و النحل
۵) الحدیث فی الاسلام
۶ ) اخوان الصفا
۷) فخر الدین رازی چاپ شده در مجله الاسلام به سال ۱۹۱۲ میلادی .
۸)البخاری چاپ شده در مجله الاسلام به سال ۱۹۱۸ میلادی .
۹ ) المعتزله
۱۰) تکریم الاولیاء فی الاسلام چاپ شده در مجله عالم الاسلام در ۱۹۱۱ میلادی .
۱۱) دراسه عن النبی چاپ شده در مجله آسیایی بریتانیا در سال ۱۹۱۲میلادی
۱۲) الاجماع چاپ شده در مجله علوم الفلسفه و التاریخ به سال ۱۰۱۶ میلادی .
۱۳ ) عیاده المریض ، چاپ شده در مجله الدراسات الآشوریه در سال ۱۹۱۸ میلادی .
۱۴)البدعه چاپ شده در مجله الدراسات العربیه در سال ۱۹۴۲ میلادی .
۱۵ )کشمکش ها حول جایگاه حدیث در اسلام .
مهمترین آثار علمی او
الف ) درس فی الاسلام : در سال ۱۹۱۰ میلادی به زبان آلمانی ترجمه ۱۹۴۶ به عربی توسط محمد یوسف موسی ،علی حسن عبدالقادر ، عبدالعزیز عبدالحق که نام آن را العقیده و الشریعه آن را نام نهاده اند .
این کتاب در سال ۱۹۷۵ میلادی توسط علینقی منزوی از روی متن عربی به فارسی ترجمه شد و عنوان درس هایی درباره اسلام برای او نهاد .
محمد غزالی مصری بر این کتاب نیز نقدی نوشت که صدر بلاغی آن را به فارسی برگرداند و نام آن را محاکمهگلدزیهر صهیونیست نام نهاد . این مجموعه در اصل سخنرانی های ایشان است که از او گردآوری شده است با مقدمه غزالی .
ابتدا سه تن ازمترجمان مصری، آن را با عنوان العقیده و الشریعه فی الاسلام به زبان عربی برگردانده اند و در ذیل برخی صفحات آن، تعلیقات کوتاهی آوردهاند و رای گلدزیهر را رد کرده اند. این سه تن محمد یوسف موسی و عبدالعزیز عبدالحق و علی حسن عبدالقادر نام دارند. نقد ایشان به دلیل اختصار، موردپسند دانشمند معاصر مصری، استاد محمد غزالی، قرار نگرفته و کتابی با عنوان «دفاع عن العقیده و الشریعه» در پاسخ گلدزیهر نگاشته و در مقدمه آن آمده است:
حق آن است که این کتاب از بدترین آثاری است که درباره اسلام تالیف شده و از زشتترین طعنه هایی است که بر اسلام زده اند و حاشیه های اندکی که در ذیل پاره ای از صفحات در ترجمه عربی آن آمده، سدی محدود و کم توان در برابر امواج سرکش تهمت و ستم به شمار می آید .
سپس،«کتاب العقیده و الشریعه فی الاسلامیه » بوسیله علینقی منزوی از عربی به فارسی ترجمه شده و با عنوان «درسهایی درباره اسلام» انتشار یافته است.
مترجم، پاورقیهای استادان مصری راحذف کرده و تعلیقاتی از خود به کتاب افزوده است.
سخنانی در نقد این کتاب
همانطور که در در پیش از این گفته شد ، گلدزیهر تتبع بسیار در کتابها و رسایل مسلمانان داشته و آثارش معمولا از ذکر مآخذاسلامی انباشته است، ولی متاسفانه کار خود را با حسن نیت قرین نکرده و در تحقیق مباحث اسلامی غالبا به پندارگرایی روی آورده است. به علاوه گاهی در فهم تعابیر عربی در میماند و معانی نادرستی را به عبارات روشنی نسبت میدهد. سزاوار است برای اثبات هر کدام از این لغزشها نمونهای را دراینجا بیاوریم.
گلدزیهر درباره اینکه قرآن کریم به پیامبر اسلام و مومنان وعده داده است که خداوند از آنان دفاع میکند.چنین می نویسد:
در اینجا گمراهی افسانه آمیزی در شیوه تصور محمد ازوجود الله دارد؛ چون میرساند که خدا از مقام والای آسمانی خود پایین میآید تا شریک و یاور پیامبر در جهاد او باشد .
ممکن است کسانی بپرسند که گلدزیهر این تصور افسانه آمیز را از کدام آیۀ قرآنی دریافته است؟ پاسخ این پرسش روشن است. گلدزیهر در همان صفحه از کتاب خود، آیه ذیل را به عنوان استشهاد آورده است:
إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُور .
درحقیقت خدا از کسانى که ایمان آورده اند دفاع میکند؛ که خداهیچ خیانت پیشه بسیار ناسپاس را دوست ندارد.
آیا به راستی این آیه شریفه، نشان میدهد که خداوند برای دفاع از جبهه مؤمنان از آسمان پایین میآید و در جنگ شرکت میکند؟ یا این پندار را ذهن گلدزیهر ساخته و به آیه قرآن افزوده است؟
به نظر میرسد هنگامی که گلدزیهر آیه قرآن را میخوانده، تحت تاثیر کتاب دینی خودش یعنی «تورات» قرار داشته و قرآن را با نگرش خاورشناسی یهودی تفسیر میکرده است؛ زیرا در «تورات» میخوانیم:
«خداوند در روز، پیش روی قوم در ستون ابر میرفت تا راه را به ایشان دلالت کند و شبانگاه در ستون آتش، تا ایشان را روشنی بخشد و روز و شب راه روند.»
«خداوند بر اردوی مصریان از ستون آتش و ابر نظر انداخت و اردوی مصریان را آشفته کرد و چرخهای عرابه ایشان را بیرون کرد تا آنها را به سنگینی برانند و مصریان گفتند: از حضور بنی اسرائیل بگریزیم؛ زیرا خداوند برای ایشان با مصریان جنگ میکند».
آری، گلدزیهر با توجه به توصیف تورات از اوصاف حق تعالی، اظهارات فوق را مطرح کرده است وگرنه، خدای توصیف شده در قرآن در تصور و احاطه هیچ کس در نمیآید؛ همان گونه که در قرآن آمده است:
وَلاَ یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً.
او بر همه اشیا، چیره و محیط است؛ همان گونه که در قرآن میفرماید:
أَلاَ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ.
و به هیچ موجودی شبیه نیست، چنانچه آمده است:
لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ.
بنابراین، اگر در قرآن مجید از دفاع خدا سخن به میان است، بدیهی است که دفاع حضرت حق از مؤمنان، شبیه
دفاع انسانها از یکدیگر نمیباشد، بلکه حیّ داور دانا از راه تحکیم روحیه مومنان:
أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ.
و ایجاد ترس و رُعب در دلهای کافران:
سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ .
و امثال این امور آنان را نصرت و پیروزی میبخشد، نه با خرامیدن از آسمان و شرکت در جنگهای آدمیان! در واقع، امر اُنس ذهنی خاورشناس مجاری با «تورات»، سبب شده است تا از آیه شریفه قرآن چنان برداشتی را تلقی کند و سپس آن را به حضرت ختمی مرتبت نیز نسبت دهد.
نمونه دیگر آن است که گلدزیهر عقیده داشته است که قرآن، حضرت ختمی مرتبت را «اسوه»، یعنی سرمشق و مقتدای مسلمانان معرفی نکرده است، بلکه این علمای علم کلام بودهاند که چنین ادّعایی را مطرح کردهاند؛ او در این باره اظهار داشته است:
علم کلام در اسلام این مطلب را محقق شمرده است، بدین ترتیب که صورتی از پیامبر ترسیم نموده که قهرمانی برجسته و نمونهای از بالاترین فضایل را مجسم میسازد، نه کسی که تنها ابزار وحی الهی بوده و وسیله نشر کلام خدا در میان مردم بیایمان شمرده میشده است. با اینکه به نظر میرسد این را خود محمد نخواسته است؛ زیرا وی گفته که خداوند او را عنوان گواه و نویدبخش و بیم رسان و دعوتگر به سوی خدا، به فرمان او، و چراغی تابان فرستاده است؛ یعنی او راهنماست نه الگوی برتر، یا دست کم او سرمشق نیکو نیست مگر در پرتو امید به خدا و یاد بسیار از خدا.
چنانکه ملاحظه میشود، گلدزیهر در پایان سخن سخت به تنگنا افتاده است؛ زیرا آشکارا دیده که قرآن مجید در همان سوره احزاب که پیامبر را گواه و نویدبخش و بیم رسان و داعی الی الله و چراغ تابان خوانده، وی را «أُسْوَه حَسَنه سرمشقی نیکو» نیز توصیف کرده است (و او این وصف را در قرآن، انکار میکند)؛ از این رو، چارهای اندیشیده و این قید را بر سخن خود میافزاید که از دیدگاه قرآن، پیامبر «سرمشق نیکو نیست مگر در پرتو امید به خدا و یاد بسیار از خدا».
بیخبر از آنکه این معنا، از ناآگاهی او نسبت به زبان عرب حکایت میکند؛ زیرا این قید در پی آیه، مربوط به کسانی است که باید از پیامبر پیروی کنند و او را سرمشق قرار دهند نه مربوط به خود پیامبر! که اگر چنین بود، جا داشت شرط مزبور به صورت:
ان کان یرجوا الله…» بیاید، نه به شکل «لمن کان یرجوالله…» اصل آیه شریفه در قرآن کریم چنین است:
لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً .
برای هر کس در اینجا به اصطلاح ادبی، «لمن کان یرجوالله» بدل از «لکم» شمرده میشود؛ چنان که زمخشری در تفسیر کشاف اظهار داشته است:
لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ بدل من لکم کقوله: لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ.
وانگهی به فرض آن که قرآن کریم قید کرده باشد: «پیامبر در صورتی سرمشق دیگران است که به خدا امید داشته و او را بسیار یاد کند» مگر رسول الله، چنین امیدی به خدا نداشت و او را اندک یاد میکرد؟! از این نیز که بگذریم، مگر قرآن مجید با صراحت نفرموده است:
وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ.
آیا در قرآن کریم نیامده است که:
قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ .
و همچنین:
وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ .
پس گلدزیهر چگونه به خود اجازه میدهد تا چنین اظهار نظری بکند؟! این ادّعای وی که قرآن، محمد را سرمشق اخلاقی مسلمانان قرار نداده است، چه سهمی از حقیقت دارد؟
سید محمد ایازی در مورد این کتاب اظهار داشته است:
پیش از قضاوت درباره مذاهب التفسیر الاسلامی مولف که اثر متاخر او میباشد، باید نگاهی هر چند کوتاه به کتاب درسهایی درباره اسلام که در عربی به العقیده و الشریعه انتشار یافته، بیندازیم تا معلوم شود که این نویسنده چه جهتگیری کلی داشته و هدف او در قبول سخنرانیهای پاریس و تنظیم این یادداشتها برای مخاطبان عصر خود چه بوده است.
به نظر من اصول و چهارچوب اندیشه قرآنی و تفسیری گلدزیهر را این درسهای اسلامی تشکیل میدهد. اگر طرح و اندیشهای در مذاهب التفسیر داشته و آنها
را از زبان دیگران گفته و برجسته کرده، اما در این کتاب با شفافیت بیشتری آنها را آشکار ساخته است.
ب ) کتاب مذاهب التفسیر الاسلامیه
این کتاب، در سال ۱۹۲۰، به زبان آلمانی چاپ و منتشر شد و نخستین ترجمه کامل آن به زبان عربی، در سال ۱۹۵۴ ، به دست عبدالحلیم نجّار انجام گرفت و با نام مذاهب التفسیر الاسلامی در مصر عرضه شد .
گلدزیهر در این کتاب، انواع نگاههای مختلف به کتاب مقدس قرآن را در میان مسلمانان یا مکاتب تفسیری، تحلیل میکند و با نقد و بررسی آنها، آرای خود را درباره اسلام، قرآن، پیامبر اکرم و درجه تأثیرپذیری قرآن از آیین یهود، بیان مینماید.
گلدزیهر در آغاز، نخستین مرحله تفسیر و شکلگیری آن را طی دو فصل، بیان میکند؛ سپس مکتب تفسیر نقلی و اصول آن را باز میگوید. سومین بخش درباره نگرش تفسیری معتزله است که مؤلف گزارش تاریخی و تحلیلی دقیقی از این جریان و شیوه سلوک فکری آنان، به دست میدهد. چهارمین بخش، دیدگاه تفسیر صوفیانه را بحث و تفسیر رمزی یا تأویلی را بررسی مینماید. پنجمین بخش درباره تفسیر عقیدتی یا فرقهای است که مؤلف در آن، نحوه استفادههای فرقههای دینی و کلامی را از آیات قرآنی نشان میدهد و مواردی را نقل میکند که چگونه برخی فرق برای اثبات باورهای خود، با تکلف، از آیات، به سود خود کمک میگرفتند .
ایــازی درباره ایـن کــتاب اظهـار داشته است:
این نوشته صرف نظر از مشکلات محتوایی و پندارگراییهای فراوان از نخستین آثار تفسیر پژوهی است که درباره تفسیر قرآنی انجام گرفته و در پژوهشهای مثبت و منفی این رشته تاثیرگذار بوده است. اگر کسی بخواهد سیر تحول این دانش را در این یک صد سال اخیر مورد توجه قرار دهد، باید از کتاب مذاهب التفسیر الاسلامی آغازیدن کند و روش گلدزیهر را در نقد و تحلیل تفاسیر اسلامی بررسی و تاثیر آن را در نوشتههای پس از او جستجو نماید. دانش تفسیر پژوهی در این یک صد سال اخیر بالیدن گرفت وگرنه پیش از این حداکثر در سطح طبقات نویسی بسنده میشد. از کتابهایی که در عالم اسلام به ویژه در جهان تسنن صدا کرد، التفسیر و المفسرون محمد حسین ذهبی است؛ اما میبینیم که این کتاب بسیار متاخرتر از اثر گلدزیهر و با فاصله حداقل پنجاه سال نوشته شد. کتابهای دیگر همه در این سطح است و یا کتابهایی است که درباره یک تفسیر خاص مانند تفسیر زمخشری (م ۵۲۸) فخررازی(م ۶۰۶) و قرطبی (م ۶۷۱) یا درباره یک گرایش خاص مانند تفسیر اثری، تفسیر عقلی و اجتهادی و تفسیر شیعی و سنی است که این آثار نیز پس از این کتاب نوشته شد. روش او چه به لحاظ اثباتی و بهره گرفتن از شیوههای تحقیق و چه به لحاظ سلبی و نقد گفتههای او، تاثیر جدی در آثار دیگران داشته است؛ به همین جهت مطالعه این کتاب ضروری به نظر میرسد.
دکتر پرویز رستگار نیز در مقاله «مُستغربات یک مستشرق» درباره این کتاب مینویسد:
وی که کتاب خود را سرشار از استنادها و مراجعهها به آثار دیگر خاورشناسان گرد آورده است، از پس کاری ـ انصاف باید داد ـ دشوار برآمده که محصول چندین پارامتر مهم است که باید الگو و چراغ راه کسانی باشد که دغدغه یک پژوهش پر کار، همه جانبه و به دور از شتاب و گیشه پسندی را دارند؛ محورهایی چون فراهم آوردن مواد خام، ریز، پراکنده و انبوه (تجزیه استادانه که الزاماً به معنای ترکیب ماهرانه و استحصال سنتزهای بدون نقص نیست)، نگاهی تاریخی به دانش تفسیر و جدا از دغدغههای برخاسته از درگیر شدن در نکتهها و گفتهها و ناگفتههای اقیانوس گونه این علم و در واقع، نگاه آزادانه و از بالا و مشرف، به جای نگاه درگیرانه و از پایین و در سطح، مراجعه به منابع دست اول و کمتر واسطه خورده، کنجکاویهای همه جانبه و تتبع زیادی که در متن و نیز در پانوشتها و نشانیدهیهای پر شمار کتاب، به خوبی بازتاب یافته است و آگاهیهای خوب از قواعد زبان و ادبیات عرب، تاریخ صدر اسلام و تاریخ نزول قرآن کریم که مورد تصدیق، تأیید و اعتراف آقایان ایازی و عبدالحلیم نجار هم قرار گرفته است .
بخش های این کتاب
این کتاب دارای شش بخش به شرح زیر است:
بخش اول ) دوره نخستین تفسیر؛
بخش دوم ) تفسیر روایی؛
بخش سوم ) تفسیر در پرتو عقیده؛
بخش چهارم ) تفسیر در پرتو تصوف اسلامی؛
بخش پنجم ) تفسیر در پرتو فرقههای دینی؛
بخش ششم ) تفسیر در پرتو تمدن اسلامی؛
گلدزیهر در این کتاب به دنبال بزرگ نمایی اختلاف مذاهب اسلامی است؛ به همین دلیل، از این گوشه و آن گوشه کتابهایی را پیدا میکند تا فاصله میان مذاهب اسلامی را نشان دهد و حرکتی را خنثی کند که در آن عصر توسط افرادی مانند سید جمال الدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده آغاز شده بود .
بررسی بخشهای مختلف کتاب
بخش اول ) دوره نخستین تفسیر
در این فصل، گلدزیهر نخست به انگیزههای تفسیر قرآن میپردازد و یکی از آن عوامل را اختلافهای مذهبی مسلمانان میداند. وی معتقد است مذاهب برای آن که وجههای الهی و حقانی به اندیشههایشان بدهند، به توجیه و تفسیر آیات به نفع باورهای خودشان روی آوردهاند. او همچنین معتقد است اضطراب و ناپایداری نص قرآنی و اختلافهای قرائتها زمینه این تفاسیر را فراهم آورده است. پس از آن به عوامل اختلاف قرائات پرداخته و آنها را چنین بر میشمارد: بی نقطه و حرکت بودن نص قرآنی، افزودههای تفسیری، تفاوت قرائت صحابهای همانند ابن مسعود و ابی بن کعب.
نویسنده برای اثبات این نکته به آیاتی از قرائت ابن مسعود استناد کرده و افزودههای قرائت وی را نشان میدهد. در ادامه این
فصل به مواردی از تناقضات قرائتها اشاره کرده و تفاوتهای فقهی و عقیدتی برخاسته از این موارد را یادآور میشود؛ برای مثال، وی معتقد است که طرفداران جواز متعه به قرائتی استناد کردهاند که در آن، پس ازجمله «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ»
عبارت «إِلَى اََجَلٍ مُسَمّىً» آمده است، و یا این که برای جلوگیری از شبهه امکان حکم به غیر حق از سوی خداوند، صیغه فعل «احکم» را از امر به مضارع در آیه صد و دوازده سوره انبیا تغییردادهاند.
نویسنده این فصل را با برشمردن اختلافهای تفسیری میان مفسران نخستین که تمامی آنها نیز جنبههای کلامی و فقهی دارند، ادامه میدهد. او پیدایش قرائات غیرمشهور و الفاظ شاذ عربی در قرائات را نیز به همین عامل تفسیری منتسب میسازد.
بخش پایانی این فصل را موضوع قرائتها و محدود شدن آنها توسط ابن شنبوذ و توجیه قرائتهای هفت گانه به وسیله روایت «سبعه احرف» و تاثیرهای نحو و نحویان بر قرائات تشکیل میدهد .
بخش دوم ) تفسیر روایی
نویسنده در آغاز فصل، بر مجرای منع تفسیر قرآن از سوی خلفا مروری کرده و معتقد است این گرایش تا اواخر قرن دوم هجری ادامه داشته است و برای تاکید بر خودداری صحابه از تفسیر قرآن، به اقوالی از ایشان تمسک کرده است.
به اعتقاد وی تنها شکل رایج تفسیر قرآن در میان صحابه، شرح و توضیح قصههای قرآن بوده و به همین دلیل نیز روایات اسرائیلی وارد منابع اسلامی گردیده است. یکی از عوامل تقویت کننده این شیوه تفسیری، روایاتی است که تفسیر به رای را ممنوع میکند و به اعتقاد نویسنده، تفسیر به رای به آیات عقیدتی اختصاص دارد؛ زیرا در هیچ یک از مفاهیم دریافت شده بشری امکان رسیدن به علم و یقین وجود ندارد مگر در آن جا که به وسیله روایت، یک مفهوم به پیامبر یا صحابه استناد داده شده باشد. او در ادامه مینویسد: اگر چه مسلمانان در تفسیر قرآن به نقل تکیه میکردند، اما به دلیل آن که در گزینش آنها دقت کافی نداشتند، روایات متعدد و متناقض را از فرد واحد نقل کردهاند.
از جمله دلایل وی برای کم توجهی مسلمانان در گزینش درست روایات، سخن سیوطی است که میگوید برای نقل روایاتی در تفسیر قرآن در خواب از حضرت رسول اجازه میگرفته است و یا از مجاهد نقل شده است که میگفت: «وقتی ابن عباس آیهای را تفسیر میکرد، من نوری را در چهرهاش میدیدم».
گلدزیهر بر این باور است که بسیاری از روایات تفسیری منسوب به ابن عباس صحیح نیست؛ زیرا وی در هنگام وفات رسول خدا ۱۰ تا ۱۳ سال بیشتر نداشته است و همچنین روایاتی وجود دارند که از تردید و کم دانشی وی حکایت میکنند؛ چنان که در بسیاری از موارد در تفسیر آیات، او به «ابا الجلد» و تورات و یهودیان مراجعه میکرده است.
نویسنده در ادامه فصل معتقد است در حالی باید ابن عباس را پدر تفسیر ماثور دانست که نمیتوان به روایات او و تفاسیرش اعتماد نمود. در مجموع، وی معتقد است روایات مبالغه آمیزی که درباره ابن عباس رسیده است، باعث ایجاد تردید و بیاعتمادی در تفسیر او میشود. در ادامه، وی از راویان تفسیر ابن عباس و اثر آن بر تفاسیر متاخر سخن گفته است و نتیجهای که از تناقضات روایی به دست میآورد، آن است که ما هیچ تفسیر رواییای در اختیار نداریم و دانشمندان مسلمان برای پرهیز از این مشکل به«وجوه» قرآن معتقد شده و روایاتی را با عنوان «القرآن ذو وجوه» نقل کردهاند.
تفسیر دیگری که مورد بحث نویسنده واقع شده، تفسیر طبری است. نویسنده با ستایشهای فراوانی از این کتاب یاد کرده، ولی معتقد است این کتاب تا قرنهای اخیر مفقود بوده و بخش اعظم آن در دسترس ما قرار ندارد. با این حال، او به توصیف سبک و شیوه این تفسیر پرداخته و آزاداندیشی طبری را در رد روایات و اقوال پیشینیان ستوده است. نویسنده در توصیف این اثر به جنبههای قرائت، ادبیات، نقد روایات، بیان مسایل عقیدتی، تعصب مذهبی و مباحث کلامی توجه داشته است.
بخش سوم ) تفسیر در پرتو عقیده
در این فصل، نویسنده بر این باور است که این شیوه تفسیری اگر چه در مقابل شیوه تفسیر روایی قرار گرفته، از ابتدا بنای بر معارضه و تقابل وجود نداشته است، و پیش گامان این شیوه تفسیری را ارباب مذهب معتزله میداند. وی مینویسد معتزله پس از آن که نتوانستند پندار جبری مسلکان را بپذیرند، ناگزیر برای اثبات ادعای خویش به قرآن روی آورده و آیات قرآنی را با اندیشه و ذائقه خویش تفسیر کردند.
به طور کلی، به باور گلدزیهر عامل پیدایش روشهای گوناگون تفسیری تنها مباحث علمی نبوده است، بلکه مبانی اعتقادی گروهها، سبب اصلی پیدایش شیوههای تفسیری است. وی برای اثبات این برداشت به مواردی از درگیریهای خشونتآمیز میان گروههای اسلامی بر سر تفسیر آیات اشاره کرده است.
نویسنده، مهمترین مسایل مورد توجه این شیوه تفسیری را چنین برمیشمارد: موضوع تجسیم و تشبیه خدا، رؤیت خدا، موضوع حقیقی بودن داستانهای قرآن یا رمزی بودن آنها و… .
وی در هر مورد از مسایل به مباحث طولانی روی آورده و اقوال بسیاری را نقل کرده است. او سابقه اندیشه معتزله را به مجاهد بن جبر منتهی میسازد.
بخش دیگری از این فصل را معرفی آثار تفسیری معتزله تشکیل میدهد که یکی از این افراد شریف مرتضی ابیالقاسم علی بن طاهر است.
بخش دیگری از این فصل به عقاید معتزله و مبانی عقیدتی آنها همانند «عقل» اختصاص یافته است. گلدزیهر معتقد است تمامی تعالیم اسلامی گزینش و ترکیبی از عقاید یهودی، مسیحی، ایرانی و غیره است و به تبع آن، مباحث کلامی نیز برگرفته از فعالیتهای کلامی ـ عقیدتی مسیحیان شرقی است. او پیدایش مکتب اعتزال را اولین ظهور کلامی این تاثیر میداند. پس از آن، نویسنده به چگونگی انتقال افکار مسیحی به مسلمانان پرداخته است.
طایفه دیگری که در تفسیر عقلی مورد توجه واقع شدهاند، صاحبان اندیشه «توقف» هستند. نویسنده، شخصیت برجسته این گروه را عبیدالله بن الحسین الانباری دانسته و اندیشه او را چنین توضیح میدهد:
«خود قرآن بر اختلاف دلالت دارد؛ بنابراین، قول به قدر و جبر هر دو صحیح بوده و مُستند به قرآن است. پس هر دو گروه به حقیقت رسیدهاند؛ چرا که یک آیه نمیتواند بر دو معنی متضاد دلالت نماید»
این عقیده که دیدگاهی تساهل آمیز است، سابقه داشته و در قرن ۱۳ میلادی از سوی ابوالفضایل رازی ابراز گردیده است.
بخش چهارم ) تفسیر در پرتو تصوف اسلامی
گلدزیهر در نخستین حکم خود درباره تصوف اسلامی میگوید:
واقعا یافتن ریشههای قرآنی برای افکار تصوف کاری دشوار است و به سختی میتوان به «صوفیه» این حق را داد که اندیشههایشان را بر کتاب مقدس تحمیل نمایند.
پس از آن به اصول عقاید تصوف همانند «وحدت وجود» پرداخته و دلایل آن را بر میشمارد. گلدزیهر در ابتدای این فصل بارها اندیشه تصوف را غیر قرآنی و غیر اسلامی خوانده و اعتقاد به ظاهر و باطن را در نص قرآنی نامقبول میداند. باور گلدزیهر آن است که این شیوه تفسیری ریشهای افلاطونی و فیلونی داشته و متکی بر رمز و تاویل است. وی برای اثبات این سخن به نمونههایی از تفاسیر صوفیه همانند آیه نور و استرجاع استناد میجوید. نویسنده، برخی عقاید صوفیه را که به قرآن مستند شدهاند، چنین بر میشمارد: علم الیقین، عین الیقین، فناء فی الله، وجه الله، صراط، شفاعت، کرامات و وحدت وجود.
در ادامه فصل، دیدگاههای تفسیری متصوفه زیر بررسی شده است:
ابن عربی؛ اخوان الصفا؛ غزالی؛ حلاّج؛ ابن رُشد؛ ابن سینا؛ سهروردی؛ سنایی.
آنچه در پایان بررسی این بخش شایان تذکر میباشد، آن است که گلدزیهر حجم انبوهی از اطلاعات و تحلیلها را در این فصل فراهم آورده که پرداختن به همگی آنها در خور مجالی دیگر است .
بخش پنجم ) تفسیر در پرتو فرقههای دینی
نویسنده، این فصل از کتاب را به تفاسیر شیعی و فرقههای تابع آن اختصاص داده است. وی مهمترین ویژگی مبادی تفسیری شیعه را چنین بر میشمارد:
یک. مخالفت با اهل سنت؛
دو. تقدیس ائمه و اعتقاد به مقام الهی آنها؛
سه. اعتقاد به امام زمان(عج ) و ظهور او؛
چهار. اعتقاد به قرآنی متفاوت با مصحف عثمانی؛
پنج. اعتقاد به کاستی قرآن موجود؛
شش. تأویل آیات بسیاری در قرآن به نفع ائمه اهل بیت.
گلدزیهر نخستین ظهور تفسیر شیعی را به پیدایش خوارج و انطباق آیاتی از قرآن بر آنها (مانند آیات ۱۰۴ سوره کهف و ۲۵ سوره رعد) مرتبط میداند.
مرحله دوم تفسیر شیعه را تطبیق آیاتی از قرآن بر امویان دانسته و نمونههایی از این تاویلات را بیان کرده است؛ مانند تفسیر «شجره ملعونه» در آیه ۶۰ سوره اسراء.
نویسنده معتقد است که مویداتی نیز بر این گونه تفسیرها در میان تفاسیر روایی اولیه اهل سنت وجود دارد. وی نمونههایی از این مویدات را یادآور شده است و از جمله تاثیرات این گونه تفسیر را پیدایش مسایل خاص فقهی میداند. نکته دیگری که مورد توجه گلدزیهر واقع شده، تفاسیر غلات است. وی بدون هیچ گونه تمایزی، این نوع تفسیرها را جزء تفاسیر اولیه شعیه به شمار میآورد. از دیگر موضوعات بحث شده در این فصل، مسئله مصحف علی(علیه السلام) و باورهایی است که وی پیرامون آن به شیعه نسبت میدهد؛ چنان که میگوید شیعه اولیه اعتقادی به مصحف عثمانی نداشته و همواره آن را رویاروی مصحف علی میدانسته است و اندیشه تحریف به کاستی را به شیعه منتسب میسازد؛ چنان که میگوید: به اعتقاد شیعه، سوره احزاب کمتر از سوره بقره نبوده و سوره نور بیش از ۱۰۰ آیه داشته است .
پس از آن به نمونههایی از آیات مختص شیعه که در مصحف عثمانی وجود ندارد، اشاره مینماید؛ چنان که سورههای «النورین» با ۴۱ آیه و «الولایه» با هفت آیه را که به گفته وی در کتاب خانه انگیپور هند وجود دارند، به شیعه نسبت میدهند.
نویسنده، همچنین به تلاشهای شیعه برای ارائه قرآنی متفاوت با مصحف عثمانی اشاره کرده و از جمله آنها ارائه مصحف ابن مسعود را از سوی آنها یادآور میشود. نکته دیگری که پیرامون مصحف علی(علیه السلام) مورد توجه گلدزیهر قرار گرفته، مسئله ترتیب مصحف است. او در ادامه این بحث به قرآنهایی که گفته میشود به خط علی(علیه السلام) نوشته شدهاند، اشاره میکند.
بخش دیگری از این فصل را موضوع حجیت تفاسیر شیعه به خود اختصاص داده است. او معتقد است تنها تفاسیری نزد شیعه معتبرند که به یکی از ائمه منسوب باشند. وی همچنین تعدادی از تفاسیر شیعی را نام برده و تفسیرهای آنها را پیرامون
برخی آیات یادآور شده است. گلدزیهر در ادامه این بخش اذعان میکند که اگر چه شیعه قائل به تحریف قرآن میباشد، همواره مصحف عثمانی را مبنای مباحث خویش قرار داده است و تنها در قرائت برخی آیات با اهل سنت اختلاف دارد.
نویسنده، ویژگیهای دیگری را برای تفاسیر شیعی قائل است که برخی از آنها عبارتاند از: کاربرد مجاز و اشاره، تفسیر مبهمات قرآن به نفع شیعه و ذم برخی صحابه. بخش دیگری از این فصل را معرفی آثار نوشته شده پیرامون مبهمات قرآن تشکیل داده و پس از آن نقد برخی تاویلات شیعی آمده است. وی در این بخش، تمامی شیعه را به غلو و زیادهگویی در حق علی(علیه السلام) متهم ساخته است. در قسمت پایانی این فصل، به شیعه فاطمی و اخوان الصفا اشارهای مختصر، نموده و فرقه بابیه را نیز از جمله فرقههای شیعه محسوب کرده است.
بخش ششم) تفسیر در پرتو تمدن اسلامی
اولین مطلبی که نویسنده در آغاز این فصل بیان میکند، این سؤال است که آیا اسلام و تمدن جدید میتوانند جمع شوند یا خیر؟ به اعتقاد وی، این سوال پرسش اساسی مسلمانان بود که بسیار دوست داشتند پاسخی متقن به آن داده شود؛ از این رو، پژوهشگرانی کوشش کردند تا نه تنها عدم مخالفت اسلام را با پیشرفتهای جدید علمی و فلسفی نشان دهند، بلکه کوشیدند تا ثابت کنند اسلام مشوق و راهنمای پیشرفت بشر است، بدین ترتیب، گونههای جدیدی از تفاسیر در جهان اسلام پدید آمدند. نویسنده، پیشگامان این فکر را امیرعلی و احمد خان بهادر و میرزا ابوالفضل در هند و سید جمال الدین اسدآبادی و محمد عبده در مصر میداند. وی این گروه را «نومعتزلیان» نامیده است.
نویسنده، مهمترین ویژگی فعالیتهای این گروه را «آزاداندیشی» میداند و میگوید: همین ویژگی باعث شد تا آنها در تمامی منابع دینی همانند حدیث به گونه دیگری بنگرند و به گفته وی، اندیشمندان مدرسه هندی در پی لغو حجیت سنت و اجماع بودند.
از جمله اقدامات این گروه نو اندیش، ارائه موضوعات جدید دینی و ترجمه انگلیسی قرآن به ترتیب نزول
آن است.
برخی مباحث مهم مورد توجه نواندیشان مصری را نویسنده، بدین ترتیب میآورد: جهانی بودن دین اسلام و سازگاری آن با تمامی زمانها و مکانها، سازگاری اسلام با تمدن جدید، عوامل سقوط و انحطاط مسلمانان، وجوب مراجعه به کتاب و سنت، توجه به عنصر زمان و مکان در احکام اسلامی، باز بودن درهای اجتهاد، مخالفت با حیلههای شرعی، انکار تقدیس اولیا و توجه به ابعاد علمی قرآن.
بخش عمدهای از این فصل را بررسی روشهای مدرسه محمد عبده و تاثیرپذیری آن از مذهب وهابیت به خود اختصاص داده است. نویسنده، مهمترین ویژگیهای تفسیری مدرسه محمد عبده را چنین برمیشمارد:
عدم جواز تقدیم و تاخیر آیات، سازگاری کامل قرآن با علوم تجربی و آوردن نمونههایی از این توافق، توجه به اندیشههای اروپائیان، ضرورت شناخت نظریات جدید، ارائه تفسیرهایی نوین از جن، طاعون، تعدد زوجات، مساوات بین مرد و زن و… .
نقد و بررسی کتاب
رستگار در توجیه آنچه گلدزیهر در این اثر خود انجام داده و مطالب خلافی که مطرح کرده است، مینویسد:
با این همه، گلدزیهر و کتابش، مصداق «یک انسان» و «یک انسانی»اند و ناگزیر در همان چهارچوبی که همه «انسانها» و «انسانیها» را در برگرفته است، دست و پا میزنند؛ به همین دلیل، نباید چندان شگفتآور باشد اگر او و اثرش را حتی با اندکی مطالعه و سیر در حالات و صفات دارای کاستیها و نارساییهایی بدانیم .
کاستیهای اثر گلدزیهر را میتوان در سه مولفه عمده ذیل خلاصه کرد:
یک ـ تناقضات؛
دو ـ استفاده از روایات غیرمستند؛
سه ـ بیتوجهی به اصول روش تحقیق.
تناقضات
شیوه مطالب گلدزیهر در این کتاب شگفتآور است. او در حالی که چیزی را اثبات میکند، در جایی دیگر انکار مینماید. از سویی میگوید: آنچه محمد گفته، وحی است و از سوی دیگر میگوید: تعلیمات و الهاماتِ شخصی است؛ برای مثال، در آغاز کتاب میگوید: قرآن از لحاظ نص و متن دچار پریشانی و اضطراب است، ولی در جایی دیگر میگوید: قرآن دارای استواری شگفتانگیزی است. یا میگوید: شیعه این قرآن را قبول ندارند؛ اما بیدرنگ در پی اثبات این نکته است که شیعه همه هم و غم خود را مصروف کرده تا به وسیله قرآن عقاد دینی و سیاسی را به اثبات برساند. معلوم نیست وی چه چیزی را دنبال میکند، آیا تشتت و پراکندگی مسلمانان در عقاید اسلامی را، یا تحقیر اسلام و مسلمانان و پراکندن تخم نفاق و اختلاف را؟ معلوم نیست هدف وی از آن که گاهی به دفاع از عقاید اسلامی بر میخیزد یا اشکالات و شبهات دیگران را پاسخ میدهد، چیست؟ آیا درک و دریافت او منسجم نیست، یا هدف از این شیوه بیان، چیزی مانند ایجاد تزلزل و تردید است؟ ممکن است این احتمال باشد که او برخی مطالب را نفهمیده باشد؛ اما باز هم شیوه بیان او تعجبآور است.
کسان بسیاری در غرب به صورت شفاف به نقد اسلام و قرآن پرداختهاند؛ اما آنها موضعشان بسیار صریح و گویا است. بسیاری از مستشرقان در پی شناخت و معرفی قرآن بودهاند و هر چند در جاهایی اشتباه کردهاند، مطالب آنها در خور اهمیت است و میتوان نکات مثبتی را در آنها یافت؛ اما مولف این کتاب گویی این فراز و فرودها را برای مقاصد خاصی انجام داده و آرای غریب را با غرض ورزی معینی دنبال کرده است.
ب. استفاده از روایات غیرمستند
گلدزیهر در بخش پنجم، زیر عنوان «تفسیر در پرتو فرقههای دینی» به معرفی اندیشههای شیعه پرداخته و معرفی موضع شیعه درباره قرآن را در دستور کار خود قرار داده است. در این بخش، منبع مهم او در باره شیعه برخی کتابهای اهل سنت مانند ملل و نحل شهرستانی، ملل و نحل ابن حزم اندلسی و برخی از کتابهایی است که در بین خود شیعه نیز جای چون و چراهایی بسیار دارد؛ برای مثال، بارها از کتاب منسوب به علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، تفسیر منسوب به امام حسن عسگری و احتجاج طبرسی نقل میکند و مبنای عقیده شیعه را گفتههای این کتابها میداند؛ با این که اعتبار این کتابها و انتساب آنها به مولفانش در نزد اهل تحقیق مورد سوال و تردید است.
نکته جالبتر این که گاهی روایتی را از این کتابها نقل میکند و به امامان شیعه نسبت میدهد و میگوید این عقیده امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) و عقیده شیعه است، با این که نقل یک روایت در یک کتاب هر چند از منابع معتبر باشد، اعتقاد آن امام نیست؛ زیرا وجود یک روایت یا چند روایت دلیل بر صحت و اعتماد به آنها نیست و بر فرض که خبری مورد وثوق باشد، باید از جهت دلالت نیز مورد بررسی قرار گیرد و با روایات دیگر از جهت این که مجمل است یا مبین، متشابه است یا محکم، خاص است یا عام، و جهات دیگر ارزیابی شود؛ بگذریم از این که اساساً خبر واحد برای اثبات عقیده کافی نیست.
تمام این نکات مربوط به زمانی است که خبر در منابع معتبر حدیثی شیعه نقل شده و صحت سند آن به اثبات رسیده باشد، وای به وقتی که کتاب هم معتبر نباشد و صحت انتساب آن به مولف اثبات نشده یا مولفی ناشناخته آن را نقل کرده باشد.
گلدزیهر برای نشان دادن عقاید شیعه از این شیوه استفاده کرده و سراغ موارد و منابع کمیاب و نادر رفته تا اثبات کند شیعه اعتقادی به این قرآن موجود ندارد، به تحریف قرآن عقیده دارد و تمام تلاشهای تفسیری آنان در جهت معنا کردن آیات در اهداف مذهبی و فرقهای است.
اگر بخواهیم در یک کلمه شیوه گلدزیهر را در تمام کتاب و به ویژه در بخش پنجم معرفی کنیم، باید بگوییم: او اطلاعات پراکندهای از این جا و آنجا از عقاید اسلامی برگرفته، ولی به عمق معارف اسلامی پی نبرده است.
ج. بیتوجهی به اصول روش تحقیق
جالب اینجاست که گاهی حتی به اصول اولیه روش تحقیق هم توجه نمیکند؛ برای مثال، این یک اصل تحقیقی است که شناخت اعتقادات هر فرقهای را باید از منابع و متون آن فرقه برگرفت نه از مخالفان آنان، اما وی در این کتاب آن را به کار نگرفته است؛ بدین روی به کتابهای مهم و اساسی تفسیر و کلام شیعه مراجعه نکرده و در عوض به کتابهای دائره المعارفی یا ملل و نحل اهل سنت مراجعه میکند که در مورد درستی آنها جای بحث بسیار است. ممکن است بگوییم مولف آگاهی نداشته است، ولی این اعتذار از یک محقق پذیرفته نیست؛ بگذریم که گاهی دچار اشتباهات روشنی شده؛ برای مثال، امام جعفر صادق(علیه السلام) را امام پنجم معرفی میکند (ص ۲۶۱) یا تفسیر بیان السعاده گنابادی (م ۱۳۲۷ هـ . ق) تالیف شده در قرن چهاردهم را به حساب تالیفی در سال ۳۱۱ قمری میگذارد و گمان میکند از قرن چهارم باقی مانده است (ص ۲۵۸)، یا مطالب کتابهای منحول و منسوب را بنیان عقاید شیعی میداند یا در نسبت دادن عقاید دچار تناقضگویی میشود و یا عقیده یک فرد از علمای شیعه را به حساب کل شیعه و امامان آن میگذارد.
با همه اینها، مطالعه این کتاب برای آگاهی از روشهای پژوهشی مستشرقان و همچنین آگاهی از سیر تفسیر پژوهی و بنیادهای پژوهش درباره شیعه، مفید است؛ البته نیاز به تاکید نیست که در این کتاب مطالب قابل توجه و مفید نیز دیده میشود و اگر درباره اشکالات این کتاب سخن گفته میشود، به این معنا نیست که جنبههای مثبت ندارد، بلکه به این معناست که از جنبههای تخریبی و اشکالات روشی آن غافل نشویم.
د. تحلیل و جمع بندی دکتر رستگار
دکتر پرویز رستگار پس از آن که متن آلمانی، عربی و فارسی را با یکدیگر مقایسه نموده، کاستیهای اثر گلدزیهر را به شرح زیر جمع بندی و تحلیل کرده است:
۱. یکی از بزرگترین آسیبشناسیهای جهان پژوهش و تحقیق، به تمرکز بیش از اندازه یک پژوهشگر بر یک عامل در مقام تحلیل چرایی یک رخداد باز میگردد. بازتاب این کاستی دشوار آفرین که در عمل به فروکاستن علل متعدد و متنوع یک حادثه در تنها یک علت و نادیده گرفتن یا فراموش شدن دیگر علل میانجامد ـ و «ساده سازی» نامیده میشود ـ در این اثر گلدزیهر، به ویژه در بخش نخست آن، به خوبی نمایان و آشکار بوده، با اعتراض مترجم متن آلمانی به عربی نیز رویارو شده است.
۲. خود برتربینی در قالب تز قدیمی و ریشهدار برتری و آپارتاید مذهبی قوم یهود نسبت به پیروان دیگر ادیان که قهراً به کوچه بن بست نقد و طرد و تضعیف آثار دینی و محورهای مقدس دیگران میانجامد. اعتراض گلدزیهر به اضطراب و اغتشاش متن قرآن کریم ـ آن هم در بالاترین درجه خود؟! ـ جدا از آنکه در ذات خود، تناقضآمیز است و با سخن خود او در جای دیگر کتابش تعارض دارد،
برخاسته از همان نکته روانیای است که گفتیم.
۳. فرو کاستن تعالیم اسلامی به آنچه پیشینهاش به ادیان پیشین باز میگردد و انکار هرگونه طراوت و تازگی در کار اسلام یا مسلمانان که سوگمندانه این اندیشه کودکانه و رویکرد سادهسازانه،بسیاری از یدککشان عنوان روشنفکری و مدعیان اسلامشناسی معاصر ـ به ویژه «آن ور آبیها» (!!!) است که پشت نقاب زیبای خود، چیزی جز یک مشت ادعاهای سطحی، پارادو کسیکال و خود خنثی کننده ندارند، اما چه کنیم که «غربیها» گفتهاند!!
۴. قیاسهای بیجای برخی ادعاهای مسلمانان، نه تعالیم اسلام، با گفتهها و تعالیم ادیان پیشین، به انگیزه نشان دادن بازگشت همه چیز به کوچه بن بست «خودیها.
۵. نگاه به اسلام تنها از زاویه تفسیرها و تأویلهای اهل سنت که اثرش را به ویژه در بخش نخستین کتاب، نشان داده است.
۶. ادعاهای گزاف و نادرست که گوشههایی از آنها را جناب آقایان ایازی و عبدالحلیم نجّار یادآور شدهاند.
۷ . تناقضگوییها و پریشاننویسیها.
۸. به کارگیری تعابیر مبهم و غلطاندازی چون «أحد ثقات القراء» و«بعض العلماء» که به اعتراض مترجم متن آلمانی به عربی نیز انجامیده است.
۹. خود لغزیدن یا دیگران لغزاندن با نقلقولهای نادرست که اعتراض و یادآوری مترجم متن آلمانی به عربی را در پی داشته و کار او را مصداق نیرنگ و «تدلیس» دانسته است.
برخی از ویژگی های کتاب
در مورد کتاب مذاهب التفسیر الاسلامیه حرف های بسیاری زده شده است ولی می توان این ویژگی ها را برای این کتاب برشمرد :
۱. یکی از مهمترین و نخستین آثاری که در رشته تفسیر پژوهی نوشته شده است همین کتاب گلدزیهر است . اگر کسی بخواهد سیر تحول این دانش را در این یک صد سال اخیر مورد توجه قرار دهد باید از این کتاب شروع کرده و روش گلدزیهر را در نقد و تحلیل تفاسیر اسلامی بررسی کند .
۲. روش او چه به لحاظ اثباتی و بهره گرفتن از شیوه های تحقیق و چه به لحاظ سلبی و نقد گفته های او تاثیر جدی در آثار دیگران داشته است .
۳. از ویژگی های دیگر این کتاب می توان به تحلیل های مقایسه ای نویسنده میان قرآن کریم و کتاب مقدس به ویژه عهد قدیم اشاره کرد .
۴. نگاه برون دینی او به کتاب های مقدس هم از دیگر ویژگی های این کتاب است .
نتیجه آن که اگر بخواهیم شیوه گلدزیهر را در تمام کتاب و به ویژه در بخش پنجم معرفی کنیم باید بگوییم او اطلاعات پراکنده ای از این جا و آن جا از عقاید اسلامی برگرفته ولی به عمق اسلام پی نبرده است .
نتیجه گیری
با این بیان می توان چند چیز را در مورد جهت گیریهای فکری او در این دوکتاب به دست آورد :
۱. در نگاه او اسلام نمی تواند رسالتی جاویدان داشته باشد و آنچه به عنوان اسلام تا به کنون باقی مانده است دستاودرهای پیامبر (ص) و برداشت هایی است که در طول تاریخ توسط علمای اسلامی عرضه شده است .
۲. آنچه از پیامبر اسلام مانده است عصاره ای از اطلاعات و عقاید مذهبی نیست که آنها را فراگرفته باشد بلکه در برخورد با شخصیت های یهودی و مسیحی و… به دست آورده است .
۳. تلقی او از وحی این است که افکار دورنی او برخاسته از دانستنی ها و اندیشه هایی بود که در واکنش به شرایط محیط و فشاری های طاقت فرسای عصر خود به دست آورده بود .
۴. او پیامبر را صرفا یک ترساننده ای میداند که از روز خشم و بازخواست بیم می داد . او خوشی را تنها برای برگزیدگان در بهشت می دید و هیچ روزنه امیدی در جهان زمینی نمی دید .
آنچه از مجموعه سخنان او می توانیم به دست آوریم تفسیرهای مادی ،تحقیر شخصیت پیامبر ، کوچک کردن اسلام و بدوی نشان دادن تعالیم اوست .
وی از آن جا که شناخت کاملی از اسلام ندارد دستورهای مذهبی را یا گلچین هایی از یهود و نصاری می داند یا آموخته هایی از سفرهای بازرگانی و اگر چیز تازه ای در این دین وجود دارد مبارزه با خرافات و ستیز با وحشی گری و بربریت است .
با سلام. بابت مطلبی که روی وبلاگتان گذاشته بودید ( در مورد گلزیهر )ممنونم. با اجازه ی شما کپی زدم.
با سلام آقا میلاد . این پژوهش یادگاری از فعالیت های مستشرق شناسی دوران کارشناسی ارشد است که در زمان ارائه اش خاطرات خوشی دارم .
امیدوارم برای شما نیز ارزشمند بوده و نیز قابل استفاده .
موفق باشید
سلام استفاده شد با تشکر از کار علمی که انجام داده بودی. شفیع
سلام
سپاسگزارم
ممنون از مطالب خوبتون.
با سلام و تشکر از اینکه مطالب قابل توجهی از دانشمند معروف «گلدزیهر» بدست آوردم.
سلامت باشید بزرگوار