چرایی بحث از رضایت زناشویی
علت بحث از رضایت زناشویی را باید در بستر مسائل پدیدآمده در جامعه های امروزین دانست. مسئله افزایش آمار طلاق، خشونت خانگی، طلاق عاطفی و… را می توان نمونه هایی از این موارد دارد که این دست از مسائل نشان از آن دارد که میزان رضایت زناشویی در میان یک زن و شوهر به حد بسیار زیادی پائین است.
۱.افزایش آمار طلاق: طلاق به عنوان یک مسئله اجتماعی که آسیب های زیادی به همراه دارد، یکی از دغدغه های مسئولان امر و متولیان حوزه آسیب های اجتماعی به شمار می آید. علت آن است که بررسی ها نشان می دهد وقوع یک طلاق، آسیب های جبران ناپذیری برای خانواده و جامعه به دنبال دارد که در نهایت می تواند به تشدید فساد در بستر جامعه نیز منجر شود. از همین رو، توجه به راهکارهای پیشگیری از وقوع طلاق به ویژه در بین زوجین جوان، از اهمیت ویژه ای برخوردار است که یکی از این راهکارها، افزایش رضایت زناشویی است.طلاق از دیدگاه اسلام عبارت است از: «انحلال یک رابطه زناشویی مشروع در زمانی که هر دو طرف هنوز در قید حیات هستند با اجرای صیغه خاصی که علی القاعده از سوی شوهر انجام می گیرد و پس از وقوع آن و انقضای عده، زن می تواند بار دیگر ازدواج کند.»[۱] تفاوت طلاق با ازدواج در این است که طلاق، جزء ایقاعات است؛ یعنی یک طرفه است و تنها از سوی مرد انجام میشود.[۲]
- به معنی پایان قانونی ازدواج و جدا شدن همسران از یکدیگر است و در پی آن حقوق و تکالیف متقابلی که بین زوجین در هنگام ازدواج وجود داشته از میان میرود. طلاق معمولاً وقتی اتفاق میافتد که استحکام رابطه زناشویی از بین میرود و میان زوجین ناسازگاری و تنش وجود دارد. برخی از اندیشمندان عللی را برای طلاق برشمرده اند. این علل عبارتند از: تغییر نگرش ها نسبت به ازدواج، قبح زدایی از طلاق، تغییر ساختار خانواده، تغییر نقش های جنسیتی، استقلال اقتصادی زنان، آزادی روابط جنسی و…[۳] که برخی از موارد به طور مستقیم با پائین آمدن رضایت زناشویی منجر به طلاق، ارتباط مستقیم دارند.
آمارهای بیان شده در سال ۱۳۹۲ نشان از آن دارد که از هر شش ازدواج، یک مورد به طلاق و جدایی انجامیده است. همچنین به طور متوسط در هر ساعت، شانزده طلاق در کشور صورت می گیرد که این دست از آمارها معتبرترین شاخص آشفتگی روابط زناشویی در میان زوج های ایرانی است که نشان از آن دارد که نمی توان رضایت زناشویی را به راحتی به دست آورد.[۴]
۲.خشونت خانگی: زن و شوهری که همدیگر را دوست داشته باشند و میزان رضایت مندی زناشویی ایشان در حد مطلوبی قرار داشته باشد، هیچگاه حاضر نیستند از ابزار خشونت برای تامین خواسته های خود استفاده کنند.«بدرفتاری جسمی، کلامی یا عاطفی یک عضو از خانواده علیه عضوی دیگر از خانواده را خشونت خانگی می نامند.»[۵] در تعریفی که بیان شد، خشونت خانگی امری است که می تواند فرزندان، همسران، خواهران و برادران و سالمندان را در برگیرد که با مراجعه به پرونده های موجود در دادگاه های خانواده، آمار این خشونت از سوی مردان نسبت به همسرشان بیشترین ایشان را پوشش می دهد.
خشونت زناشویی[۶]، که بخشی از خشونت خانگی به شمار می آید، به بدرفتاری هر یک از زوجین با دیگری اشاره دارد که می تواند منجر به آسیب های جسمی یا روانی در طرف دیگر شود. در بررسی های صورت گرفته در طول تاریخ، حکایت از این دارد که ضرب، شتم و قتل در میان همسران دارای تاریخی به گستره طول حیات انسان دارد ولی توجه جدی به آن از وقتی در عرصه علوم اجتماعی جدی گرفته شد که بعضی از فمینیست های رادیکال در دهه ۱۹۷۰ میلادی به فاش کردن جنبه های پنهان خشونت زناشویی و تجزیه و تحلیل آن به عنوان یکی از وجوه برجسته نابرابری جنسی پرداختند.[۷]
طیف خشونت زناشویی بسیار گسترده است. آنتونی گیدنز در کتاب جامعه شناسی خود اینگونه بیان می دارد: «خشونت علیه زنان در خانه گاهی بسیار جزئی تصور می شود؛ اما شواهد و مدارک از پناهگاه های زنان مضروب شده خلاف آن را نشان می دهد. در یک بررسی گزارش شده است: بعضی زنان به نحو دلخراشی مجروح گردیده اند؛ از شکستگی استخوان ها، زخم های چاقو و جراحات شدید رنج می بردند. بعضی ها را با صندلی بر سرشان کوفته اند؛ بعضی را از پله ها به پایین پرتاب کرده اند و در پای یک نفر با چکش میخی را فروکرده بودند.»[۸] بر طبق نظر هاف[۹] مهمترین علل خشونت و پرخاشگری در خانواده را می توان به عدم توافق اخلاقی، بی علاقگی، خودخواهی، فقر، اعتیاد، نداشتن اعتقادات مذهبی، اختلاف سنی و ناتوانی جنسی اشاره کرد. عواملی چون عدم درک صحیح از موقعیت خویش، انزوا و افسردگی و تجاوز به حقوق قربانی نیز فاکتورهای مؤثر در پرخاشگری و خشونت است. خشونت و پرخاشگری که از عوامل نارضایتی زوج هاست زمینه خانوادگی دارد و ناتوانی در کنترل خشم از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.[۱۰]
با بررسی های روان شناختی می توان رضایت زناشویی و خشونت زناشویی را دارای رابطه ای دوسویه دانست. بدین معنا که خشونت زناشویی می تواند منجر به پائین آمدن رضایت زناشویی شده و از سویی دیگر رضایت پائین همسران از ازدواج با هم نیز منجر به خشونت زناشویی شده و درگیری های جسمی و روانی میان را پدید آورد.
پی نوشت:
[۱] . حسین بستان، جامعه شناسی خانواده با نگاهی به منابع اسلامی، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، سوم، ۱۳۹۳، ص ۱۶۲.[۲] . علی مشکینی، مصطلحات الفقه و اصطلاحات الاصول، بیروت منشورات الرضا، ۱۴۳۱ق، اول، ص ۹۷. [۳] . حسین بستان، ص ۱۶۹.[۴] .جعفر جدیری، ص ۲۰-۲۱.[۵] .حسین بستان، ص ۱۴۷.[۶] . marital violence[۷] .همان، ص ۱۴۹.[۸] . آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، مترجم: منوچهر صبوری، تهران: نشر نی، ۱۳۷۴، ص ۲۰۱.[۹] . Hoff[۱۰] . زینب خانجانی و نسیم ظفرقلیزاده، رابطه بین پرخاشگری و رضایت زناشویی در کارمندان متأهل بانک های دولتی شهر ارومیه، زن و مطالعات خانواده، سال دوم، شماره پنجم، پاییز ۱۳۸۸، ص ۴۴.
نویسنده: محمدحسین افشاری