سبک های ارتباطی والدین و فرزندان

اگر ارتباط درست میان والدین و فرزندان صورت بگیرد، نظارت والدین به روشی صحیح نیز شکل خواهد گرفت. 

پیش سخن

اولین امر مهم در تربیت کودکان، ارتباط درست و منطقی با ایشان است که به چهار صورت این ارتباط می تواند شکل بگیرد. شاید شما با سبک های فرزندپروری، آشنا باشید. در این نوشتار سبک های ارتباطی با کودکان بر اساس همان سبک های فرزندپروری شکل داده ایم.

همانطور که می دانید سبک های فرزندپروری به چهار دسته اصلی تقسیم می شود که در میان آن سه مورد سبک نادرست و یکی از موارد سبک فرزندپروری مطلوب شمرده می شود. سبک های فرزندپروری بر اساس دو مولفه نظارت بر فرزندان و محبت به ایشان شکل می گیرد.
 این چهار سبک عبارتند از:

  1. سبک مستبدانه: دارای کنترل بالا و محبت کم
  2. سبک سهل گیرانه: دارای کنترل کم و محبت زیاد
  3. سبک طردکننده: دارای کنترل کم و محبت کم
  4. سبک مقتدرانه: دارای کنترل مطلوب و محبت مطلوب

بر اساس متون دینی می توان سبک دیگری را نیز در کنار سبک های تربیت فرزندان نام برد که به گونه ای توجه به ذات انسان در آن بیشتر شده است و آن سبک کرامت بخشی است. در این سبک در کنار کنترل مطلوب و محبت به کودک، ارتقای کمال و کرامت او نیز در نظر گرفته می شود. به بیان دیگر، انسانی که در این سبک تربیتی مورد توجه قرار می گیرد، انسانی است که برای دنیایی وسیع تر از این دنیا، پرورش پیدا می کند.

برخی بر این نظرند که کرامت بخشی، گونه ای دیگر از تربیت به شمار نمی آید بلکه کرامت حدود و مرز کنترل و محبت را مشخص می کند. انسان از آن روی که دارای کرامت انسانی است و اشرف مخلوقات به شمار می آید، باید نظارت و محبت به او بر اساس حد و حدودی صورت بگیرد و آنچه که این حدود را مشخص می کند، همانا کرامت انسان است.

در آموزش هایی که امروزه به والدین داده می شود، به اشتباه سبک مقتدرانه را دارای دو مولفه کنترل زیاد و محبت زیاد بیان می کنند که این نادرست است. بر اساس مطالبی که در مورد کرامت بیان شد، بهتر آن است که مولفه های سبک مقتدرگرایانه را کنترل مطلوب و محبت مطلوب بیان کنیم.

فواید ارتباط درست با کودک

اگر ارتباط درست میان والدین و فرزندان صورت بگیرد، دو امر بسیار مهم تحقق پیدا خواهد کرد.

نخست آنکه کودک به راحتی با گزاره های تربیتی والدین و اوامر ایشان ارتباط خواهد گرفت و سعی در تحقق آنها خواهد کرد.

دوم آنکه بر اساس شکل گرفتن درست این ارتباط، کنترل و نظارت والدین بر فرزندان به راحتی امکان پذیر می شود. چرا که کودکان خود و از روی اراده به والدین در مورد کارهای خود گزارش خواهند داد و سعی در پنهان کردن چیزی نمی نمایند.

سبک های ارتباطی با کودک

همانطور که قبلا گذشت، سبک های ارتباطی بر اساس سبک های فرزندپروری شکل می گیرد. از همین روی سبک های ارتباطی را می توان به چهار گونه بیان کرد.

۱)رابطه مستبدانه

در این نوع رابطه آنچه پدید می آید یک نظام فرماندهی و فرمانبری است. در این نوع از ارتباط که برگرفته از سبک فرزندپروری مستبدانه هست، والدین سعی بر آن دارند که یک نظارت بسیار سخت و گسترده ای بر فرزند خود داشته باشند.

از همین روی فرزند تحت مراقبت شدید والدین قرار گرفته و ایشان موظف هستند، گزارش کاملی از فعالیت های روزانه خود را به پدر و مادر ارائه دهند. آنچه در این میان آسیب زاست، فقط شدت نظارت آنها نیست، بلکه آسیب دیگری هم این نوع از فرزندپروری دارد و آن عدم محبت به کودک است. این خانواده ها بیشتر از آن که به خانواده شبیه باشند به یک سازمان و سیستم اجتماعی شباهت دارد که فرزندان کارمندان آن بوده و والدین روسای آن به شمار می آیند. سازمان ها نهادهای اجتماعی هستند که بر اساس رسمیت هایی که در آن هستند بر اساس قراردادهای اعتباری شکل گرفته است ولی خانواده اینگونه نیست. خانواده نهادی است که بخشی از آن بر اساس طبیعت شکل گرفته است و به طور قراردادی، افراد در کنار هم قرار نگرفته اند.

به همین خاطر هر چقدر فضای خانه، به سازمان ها شباهت پیدا کند، آسیب های زیادی را به همراه خواهد داشت.
در این نوع رابطه فرزندان از سر ترسی که از والدین خود دارند، از ایشان اطاعت می کنند؛ به مانند کارمندی که به خاطر آنکه اخراج نشود، تن به اطاعت از مدیر و رئیس اداره می دهد و دستورات او را اجرا می کند. در حالیکه آن چه شکل دهنده رابطه میان والدین و فرزندان است، باید بر اساس محبت شکل بگیرد.

از آسیب های دیگر این نوع رابطه می توان به نافرمانی ها در سنین قوت یافتن فرزندان اشاره کرد. فرزندان در سنین کودکی به خاطر عدم توانایی اداره خود، نیازمند والدین هستند ولی این نیازها همیشگی نیست و به محض آنکه فرزندان این خانواده ها قوتی در تامین نیازهای خود پیدا کنند، عدم اطاعت از پدر و مادر به یک رفتار همیشگی ایشان تبدیل خواهد شد.

از آسیب های دیگر این نوع رابطه، رفتارهای نابهنجار ایشان در صورت عدم نظارت والدین است. یکی از اموری که والدین باید به فرزندان خود بیاموزند، فرهنگ پذیری است نه جامعه پذیری. فرقی میان این دو آن است که در جامعه پذیری، فرد مادامی خود را ملزم به رعایت قانون و هنجارها می داند که ناظری باشد و در صورت عدم حضور ناظر آن شخص، قانون ها را زیر پا خواهد گذاشت ولی در شخصی که فرهنگ پذیر شده است، نیازی به ناظر نیست چرا که او پی به فواید انجام این قوانین برده است و در صورت نبود ناظر نیز خود را ملزم به رعایت آن موارد قانونی و رفتارهای هنجاری می داند. والدینی که این نوع رابطه را با فرزند خود دارند، ناخواسته فرزند خود را یک شخص جامعه پذیر تربیت می کنند که آسیب آن وقتی روشن می شود که هیچ ناظر بیرونی بر رفتار او نیست.

رابطه فرزندسالارانه

شاید یکی از اشتباه ترین نوع های ارتباط میان فرزندان و والدین آنها، همین ارتباط فرزند سالارانه است. این نوع از ارتباط به خلاف سبک ارتباطی قبل که والدین به گونه ای خود را رئیس به شمار می آورند تا پدر و مادر، در این نوع از ارتباط، فرزند هست که از سوی والدین به عنوان رئیس برگزیده می شود.

در این نوع ارتباط، به خاطر عدم نظارت از سوی والدین، فرزند هر کاری که به نظرش درست و دل بخواهش باشد را انجام می دهد و ترسی از عواقب کار خود ندارد، چرا که احساس می کند عاقبتی در پشت کارهای نادرستش نیست.

در این نوع از ارتباط، راهی برای تشویق و یا تنبیه فرزند وجود ندارد و والدین، معامله گرانی هستند که در برابر سود و یا ضرر خود به تمامه سود و منفعت را تقدیم فرزند خود می کنند. بر این اساس شما می توانید این رابطه را یک رابطه پر از ضرر برای والدین و نیز فرزندان بدانید؛ چرا که فرزندی که در این گونه ارتباط و سبک تربیتی رشد می کند، همیشه توقع آن را دارد که در جامعه هم به همین گونه با او برخورد شود و فضایی باشد که بدون هیچ نظارت و کنترلی صرفاً به او پاداش داده شود. از همین روی، فرزندانی که این نوع از ارتباط را با والدین خود داشته اند نمی توانند یک آینده درخشان را تجربه کنند.

ضرر و آسیبی هم که این والدین از این نوع از ارتباط با فرزندان خود می بینند، یک امر بدیهی و روشن است. این افراد، نه خود خواهان نظارت بر فرزند خود هستند و نه فرزند ایشان، خواهان این نظارت. آسیب هایی که فرزندان ایشان به بدنه اجتماع وارد خواهند کرد، مدتی بعد والدین ایشان را نیز به میز محاکمه خواهد کشاند و از ایشان در مورد این نوع از ارتباط با فرزند بازخواست خواهد شد.

رابطه فرزندسالارانه آنگاه به وجود می آید که در والدین دو اشکال وجود داشته باشد:

۱)عدم شناخت الگوی درست در تربیت فرزند

والدینی که یک شناخت درست از الگوی های درست تربیتی نباشند، بر این تصور هستند که باید به کودکان صرفا محبت ورزید و آنها را رها و آزاد کرد. کودک باید رها باشد تا رشد کند. همین گزاره نادرست تربیتی باعث آن می شود که والدین، نظارتی بر رفتارهای فرزند خود نداشته باشند و اگر هم دارند سعی در توجیه رفتارهای نابهنجار او با معیارهایی نادرست هستند.

این امر ارتباطی با تعداد فرزندان یک خانواده ندارد، چرا که این نوع از نگاه تربیتی می تواند در مورد فرزند اول و یا در مورد فرزند پنجم اتفاق بیفتد. پس توجه داشته باشیم که تعداد فرزندان در این امر دخلی در موضوع ندارد.

۲)اعتماد به نفس پائین والدین

والدینی که اعتماد به نفس پائینی در تربیت فرزند خود دارند، نمی توانند فرزندان خوبی را تربیت کنند. این دسته از والدین که گاه فرزندآوری را به خاطر همین عدم توانایی در تربیت فرزند به تاخیر می اندازند، وقتی که با فرزند ناخواسته ای رو به رو می شوند، توانی جزو محبت کردن به آنها در خود نمی بینند. از همین روی تنها کاری که بر عهده خود می دانند، محبت به کودک، آن هم صرفا با تامین خواسته ها و نیازهای اوست. حال چقدر این خواسته ها منطبق بر واقعیت باشد، آن امر دیگریست.

۳.ارتباط بدون ارتباط

شاید بهترین تعبیر برای این نوع از ارتباط والد-فرزند، ارتباط بدون ارتباط است. در واقع در میان والدین و فرزندانی ارتباطی وجود ندارد. نه والدین قصدی در محبت به فرزندان دارند و نه نظارتی از سوی ایشان صورت می گیرد. والدین در این نوع ارتباط برای خود وظیفه ای غیر از تامین نیازهای اولیه فرزند خود قائل نیستند. در این نوع ارتباط خانه، صرفا یک مکانی فیزیکی است که اعضای آن در شب کنار هم برای استراحت جمع می شوند و با طلوع خورشید صبحگاهی باز این اجتماع صوری از بین می رود.

ارتباطی که در این میان هست، هیچگاه باعث نخواهد شد، خانواده ها نسبت به هم محبت ورزند و یا دغدغه ای در حفظ این ارتباط باشند. در میان سبک های ارتباطی شاید هیچ سبکی به اندازه همین سبک ارتباطی آسیب زا نباشد. اندیشمندان در حوزه تربیت بر این باور هستند که این نوع از ارتباط که نشات گرفته از سبک تربیتی طردکننده است، زمینه ساز پیدایی فرزندان بزهکار و ضداجتماعی است.

از آسیب های این نوع ارتباط آن است که فرزندان خود را مقید به هیچ قانون و رفتار بهنجاری نمی دانند و هر آنچه که نیاز داشته باشند انجام می دهند. این کودکان یاد نگرفته اند که به دیگران محبت کنند، پس نمی توانند انسان هایی باشند که به دیگران محبت کنند. بی عاطفگی چیزی است که در این فرزندان نهادینه می شود. به خاطر کمبود عاطفه ای که این افراد دارند ممکن است دست به هر کار خطایی بزنند.

این افراد در آینده نمی توانند همسران و شریکان خوبی برای دیگری باشند.  

۴.ارتباط مقتدرانه

این نوع از ارتباط بهترین نوع از ارتباط میان والدین و فرزندان است. در این نوع از ارتباط والدین با رفتارهای معتدلانه ای که برگزیده اند سعی در ارتباط درست با فرزند خویش دارند. این خانواده ها بر اساس محبت معتدلانه ای که با فرزند خود دارند، آنها را به سمت و سویی می کشند که فرزند با اراده خود به سمت ایشان آمده و آنها را محرم اسرار خویش می داند.

از آن روی که این ارتباط ریشه و اساسش بر محبت قرار گرفته است، فرزندان خود نظارت والدین را پذیرفته اند. بر اساس مبانی ارتباطی، یکی از فواید بسیار مهم ارتباطات درست، نظارت کامل است. والدینی که توانسته باشند یک ارتباط درست با فرزند خویش را شکل بدهند، می توانند نظارت خوبی بر روی فرزند خود داشته باشند.

نیاز نیست این نظارت به گونه ای مستقیم صورت بگیرد. والدین با اقتدار والدینی هستند که راه های مختلفی را برای این نظارت به دست آورده اند. شاید یکی از بهترین راه های ارتباط والدین و فرزندان، ارتباط غیرکلامی ایشان است. فرزندی که از موضوعی ناراحت و یا دل نگران است، نیاز به آن ندارد که آن موضوع را به زبان آورد، بلکه والدین او با ملاحظه حالت های او می توانند به مشکلات او پی ببرند به بیانی دیگر، زبان بدن او بیان کننده مشکلاتی است که فرزند ایشان با آن درگیر است. عکس این نیز جریان دارد، والدینی که ارتباط مثبت و سازنده ای را با فرزند خود شکل داده اند، در صورت ناراحتی و دلخوری از فرزند خود نیاز ندارند که آن را به زبان بیاورند، چرا که فرزندان خود می توانند این ناراحتی و دلخوری را از صورت و رفتارهای والدین کشف کنند.

در یک جمع بندی می توان این گونه رابطه که مبتنی بر محبت و اقتدار از سوی والدین و محبت از سوی فرزندان هست را به عنوان یک رابطه درست و مطلوب ترویج داد.

۱۰ اصل مهم در ارتباط با فرزندان

  1. ر هنگام درگیری با کودک این را فراموش نکنید که او کودک است و فرزند شماست. بعضی از والدین در هنگام درگیری با کودک چنان خشمگین می شوند که تعادل خود را از دست می دهند و رفتارهای نامناسب از خود بروز می دهند. در این موارد اگر احساس می کند که کنترل خشم خود را از دست می دهید سعی کنید محیط را ترک کرده و به اتاق دیگری بروید و بعدا در فرصت دیگری با کودک خود در مورد خطای او صحبت کنید.
  2. سعی کنید خود را به خوبی بشناسید. والدینی می توانند با فرزند خود ارتباط خوب و کاملی داشته باشند که خود را به خوبی بشناسند. مهارت های لازم را برای ارتباط کلامی و غیرکلامی با فرزند خود را به خوبی آموخته باشند.

همانطور که قبلا اشاره شد والدینی می توانند در ارتباط با فرزند خود موفق باشند که اعتماد به نفس خوبی داشته باشند. اگر شما احساس می کنید که به عنوان یک مادر و پدر، از اعتماد به نفس خوبی برخوردار نیستید، سعی کنید در این مورد با یک مشاور زبده مشورت کنید. شما برای موفقیت خود و فرزندانتان به اعتماد به نفس نیاز دارید.

اعتماد به نفس والدین در قوت بخشی ایشن بر نظارت بر فرزندان می افزاید و این شناخت را به فرزندان خواهد داد که والدین او پشتوانه هایی خوبی برای داشتن یک زندگی خوب هستند.

شناخت ویژگی های فرزند خود، یکی دیگر از اصولی است که والدین باید بدان توجه داشته باشند. این شناخت منحصر به شناخت جسمی او نمی شود بلکه در کنار این شناخت باید با ویژگی های روحی او در سنین مختلف نیز آشنا بود. یکی از موضوعاتی که می تواند در این مورد به والدین کمک کند، روانشناسی رشد است. حوزه روان شناسی رشد به تغییرات مرتبط با سن در رفتار و توانایی های مختلف در گستره زندگی از لحظه لقاح تا مرگ مربوط می شود. فرزند شما در هر سنی که هست دارای ویژگی های جسمی و روحی ویژه ایست که این ویژگی ها، نیازهایی را به همراه دارد. همانطور که باید نیازهای زیستی نوزاد مورد توجه قرار گیرد، نیازهای روحی یک نوجوان باید مورد اهمیت قرار گیرد. والدین خوب، والدینی هستند که جدای از تامین نیازهای زیستی فرزندان، سعی در تامین نیازهای روحی ایشان نیز هستند. نیازهایی که از انسان در هر سنی که باشند، جدای ناپذیر است. فهم این موضوعات در یادگیری و کسب دانش بوجود می آید، دانشی که والدین سعی کنند با آموختن آن به عنوان جنبه نظری بدان نگاه نکنند بلکه سعی کنند آنها را در ارتباط با فرزندان خود به کار گیرند.

۴) اصل صداقت

یکی دیگر از اصول مهم در ارتباط با فرزندان است. والدینی می توانند یک ارتباط سالم و کامل را با فرزندان خود داشته باشند که با ایشان صادق باشند. یکی از مصادیق صداقت، عمل به وعده هایی است که به ایشان داده می شود. والدینی که عادت در پیمان شکنی داشته باشند نمی توانند ارتباط خوبی با فرزند خود داشته باشند. راست گویی یکی دیگر از مصادیق اصل صداقت است. دروغ گویی والدین می تواند زمینه ساز دروغ گویی فرزندان به ایشان را مهیا می سازد. اگر می خواهیم فرزندان صادقی را تربیت کنید باید خود صادق باشید. پیگیر این نباشید که صداقت را با زبان به فرزند خود بیاموزید. بلکه یادتان باشد که صداقت را کودکان در عمل شما کشف می کنند. پس در رفتار و زبان صادق باشید تا فرزندانی صادق را تربیت کنید.

۵)برای فرزندتان یک شخصیت مرزی نباشید.

شاید شما هم با افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی روبه رو شده باشید. این افراد ثبات هیجانی ندارند و تکانشی، غیر قابل پیش بینی، تحریک پذیر و مضطرب ریشه رفتار این افراد است. آنها به راحتی کسل و ملول می شوند. رفتارشان شبیه مبتلایان به اختلال شخصیت اسکیزوتایپال است با این تفاوت که به اندازه مبتلایان به اختلال شخصیت اسکیزوتایپال، گوشه گیر و عجیب نیستند.

شاید والدینی باشند که مبتلا به این اختلال نباشند ولی رفتارشان بسیار شبیه افراد مبتلا به این اختلال است. این والدین ساعت به ساعت هیجاناتشان عوض می شود، دقیقه به دقیقه دستوراتی که خود داده اند نقض می کنند و دستور جدیدی را برای فرزند خود صادر می کنند. این دست از والدین نمی توانند ارتباط خوبی را با فرزندان خود برقرار کنند. چرا که شخصیت این افراد در نزد فرزندانشان، یک شخصیت بی ثبات و هیجانی است که تند به تند این رفتارها و شناخت هایشان عوض می شوند.

از همین روی خوب است به راحتی دستوراتی که خود می دهید را نقص نکنید تا فرزندانتان بتوانند در زمان های مورد نیاز از افکار شما استفاده و از رفتارهای تان الگو بگیرند.

۶)فرزندمان را همانگونه که هست، بپذیریم.

یک اصل مهم در ارتباط با فرزندان، پذیرش ایشان با تمام ویژگی های ایشان است. برخی از والدین با اینکه خود در درس خواندن و تحصیلات تکمیلی موفق نبوده اند، توقع آن را دارند که فرزندشان در مدارس تیزهوشان و مدارس عالی درس بخوانند. با توجه به اصل اولی که بیان شد، برای اینکه بتوان توقعات را از فرزندانمان به اندازه کنیم، لازم است شناخت درستی از خودمان داشته باشیم. والدینی که از خود شناخت بیشتری دارند، توقعاتشان از فرزندانشان نیز به اندازه و مبتنی بر واقعیت است. بسیاری از استعدادهای انسان از طریق والدین به ارث می رسد و این والدین با مقایسه درست خود و فرزندشان خواسته های شان را شکل می دهند.

۷)مقایسه فرزند خود را با دیگران مدیریت کنید.

برخی بیان می دارند که فرزند خود را با دیگران مقایسه نکنید. به نظر می رسد این حرف، حرف کاملی نباشد. انسان در مقایسه با دیگران به ضعف ها و نقاط قوت خود پی می برد. از همین روی والدینی می توانند سبب ارتباط درست با فرزند خود شوند که مدیریت مقایسه داشته باشند. برخی از مقایسه ها باعث ایجاد نشاط و هیجانات مثبت در فرزند شما می شود و برخی از مقایسه ها باعث کندی و دل نگرانی. مدیریت مقایسه یکی از مهارت هایی است که والدین باید آن را بیاموزند. در برخی از موارد باید فرزند خود را با دیگر افرادی که موفق نیستند و یا امکانات کمتری برای رسیدن به موفقیت دارند، مقایسه کنید و نعمت هایی که او در اختیار دارد را به او گوشزد کنید، منتهی با یک ادبیات درست و منطقی.

۸)به تصمیمات او احترام بگذاریم.

فرزند شما نیاز به آن دارم که مورد احترام واقع شود. نیاز دارد دوست داشته شود و نیز دوست داشته باشد. شاید اینها بعد از نیازهای زیستی مهم ترین نیازهای زندگی انسان است که در دوران مدرن به دست فراموشی سپرده شده است. انسانی هایی که مورد توجه قرار نگیرند نمی توانند ارتباط برقرار کنند. شما اگر بیاموزید که به تصمیمات فرزند خود احترام بگذارید، او نیز خواهد آموخت که رابطه با شما، یک رابطه سودمند و دو طرفه هست. او یاد می گیرد که بزرگ شده است و در ارتباط به شما هم سعی می کند از خود افکار و رفتارهای بزرگانه بروز دهد.

۹)در ارتباط با کودک خود رازدار باشید.

والدینی که در ارتباط با فرزند خود رازدار هستند، می توانند یک رابطه درست و دائمی را داشته باشند. رازداری امر بسیار مهمی در هر رابطه است. بیاموزید که اگر فرزندتان با شما به عنوان مادر و یا پدر، مشکلی را بیان کرد، رازدار او باشید. این رازداری باعث آن می شود که فرزند شما همیشه از مشکلاتش با شما سخن بگوید. والدینی که گوش شنوایی برای فرزند خود نیستند، یک ارتباط ناقصی را تجربه می کنند. از همین روی، فرزندان این خانواده ها به دنبال افراد دیگری بیرون از خانه برای بیان رازهای مگوی خود می گردند. گاه ممکن است همین افراد بیرون از خانه زمینه ساز آسیب های اخلاقی فرزند شما را مهیا کنند.

۱۰)به نیازهای او بی توجه نباشید.

والدینی می توانند در ارتباط با فرزند خود موفق باشند که نیازهای او را قبل از آنکه بیان شود، درک کرده و سعی در تامین آنها داشته باشند. فرزندان شما، نیازهای پنهان زیادی ممکن است داشته باشند که دوست دارند قبل از آنکه توسط ایشان بیان شود، توسط شما درک شود. حتی در برخی از موارد عدم تامین نیازها، موجب دلخوری ایشان نمی شود، آنچه که باعث دوری فرزندتان از شما می شود، عدم درک این نیازهاست. بارها، نوجوانانی را دیده ایم که شکایتشان این بوده است که اصلا والدینشان به نیازهای آنها توجهی نداشته اند، نه اینکه این نیازها را تامین نکرده اند بلکه شکایت از اینکه توسط ایشان درک نشده اند.

همچنین ببینید

شیوه های برون رفت از تاثیرات منفی سلبریتی ها بر نوجوانان

شیوه های برون رفت از تاثیرات منفی سلبریتی ها

واژه «سلبریتی» از کلمه«celebrity» در زبان انگلیسی گرفته شده است که معادل واژه های «مشهور»، «معروف» و «نام آشنا» در زبان فارسی است. اصلی ترین کاربرد این واژه را می توان از اوایل قرن بیستم دانست ولی مفهوم واژه «سلبریتی» به عنوان یک شخص مشهور و شناخته شده، قبل از این دوران نیز وجود داشته و این واژه مورد استفاده قرار می گرفته است. به طور کلی می توان سلبریتی را به معنای فردی دانست که توسط تعداد قابل توجهی از افراد شناخته می شود و به دلیل دستاوردها، شهرت، محبوبیت و یا حضور فعال در رسانه‌ها و جوامع مختلف شناخته می‌شود. این افراد غالبا به عنوان تاثیرگذار در دیگر افراد جامعه در همه رده های سنی شمرده می شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.