آثار دنیاگرایی بر زندگی فردی

جهل و غفلت دو آسیب دنیاگرایی است. 

۱-  غفلت

تعدادی از آیات قرآن بیانگر این است که انسان ها به جهت غفلت و به کار نگرفتن عقل و اندیشه و عمل نکردن به مقتضای آن، که همگی ناشی از توجه بیش از حد به زینت های دنیاست، گویا دنیا سبب تام برای غفلت زدایی است که انسان ها کرامت نفس خویش را از دست داده اند.

قرآن کریم در این باره می فرماید:«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون» [۱]؛( به تحقیق تعداد بسیاری از جنّ و انس را براى جهنّم آفریدیم، آنها دل هایى دارند که حقیقت را نمى‏توانند درک کنند، دیدگانى دارند که حقایق را نمى‏توانند ببینند و گوش هایى دارند که از شنیدن کلام حقّ ناتوانند، آنها مانند چهارپایان اند، بلکه گمراه تر، اینان به واقع افراد غافل و بى توجّه به هشدارهاى الاهى هستند.)

در جایی دیگر می فرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ»[۲]؛(به راستی بدترین جنبندگان در پیشگاه خدا،‌ کران و گنگان اند که عقل خویش را به کار نمی‌گیرند.)

این دو آیه نشان می‌دهد که انسان ها به دلیل به کار نگرفتن عقل و اندیشه و عمل نکردن به مقتضای آن سرزنش شده‌ و در جایگاه حیوانات و یا بدتر از آنان قرار گرفته اند ، جایگاهی که متناسب با کرامت انسانی نیست و این غفلت که ناشی از دنیاگرایی است با مقام خلافت الهی انسان همخوانی ندارد.

۲- هوای نفس

توجه بیش از اندازه به خواهش ها و هواهای نفسانی  انسان را به سمت دنیازدگی می کشاند . دنیایی که انسان را از کرامت انسانی دور ساخته و به قول حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه ) زندگی کاخ نشینی خوی کاخ نشینی برای انسان به وجود می آورد.

برخی از آیات قرآن هوای نفس را عامل سقوط از جایگاه رفیع انسانی معرفی کرده اند. نظیر آیه ی: « و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتّبع هواه و کان أمره فرطا»[۳] ؛ (و پیروی مکن از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل ساخته ایم و از هوای نفس خود فرمان می برد و کار او از حد گذشته است.)

هوای نفس دل آدمی را می رباید و نمی گذارد دلی برای او باقی بماند تا محلی برای ورود ایمان شود. پیروی از هوای نفس، انسان را به جایی می رساند که قرآن می فرماید: «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلین»[۴]؛(سپس او را به پایین‏ترین مرحله بازگرداندیم.)

با توجه به آنچه گفته شد می توان گفت هواهای نفسانی که موجب دنیا زدگی است ، مانع کرامت نفس بوده و انسان را شیفته ی امیال و هواهای دنیوی می کند و مقام و منزلت او را خدشه دار می سازد.

۳-جهل
خداوند در قرآن می فرماید: «وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَهً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلین»[۵]؛ (بیاد بی آور زمانی را که موسی به قوم خود گفت که خدا دستور می دهد که گاوی را بکشید ، ( و آنها در مقابل ) گفتند : آیا ما را به مسخره گرفته ای ؟ موسی گفت : پناه می برم به خدا از اینکه از جاهلین باشم .) در این آیه حضرت موسی خود را بریء از جهل دانسته و این کلام نشان از مذمت جهل می باشد.

در آیه ی دیگری از قرآن کریم نیز این چنین آمده است : «وإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ»[۶]؛( و اگر از من کید و حیله این زنان را منصرف نفرمایی به سوی ایشان میل پیدا می کنم و  در این صورت  از جاهلین خواهم بود.)

منظور از جهل در این آیات جهل عملی یا به عبارت دیگر ، جهالت است ، نه ناآگاهی . چرا که اولاً آیات مورد نظر همگی در مورد انجام عمل قبیح هستند نه نادانی و ثانیاً عمل گناه آلودی که بر اساس ندانستن باشد نه گناه است و نه توبه لازم دارد .

از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل است که فرمودند : « کفی بالمراء جهلاً ان یحدث بکل ما سمع »[۷] . (بر جهالت ( نه بی علمی ) انسان همین بس که هر چه را شنید باور کرده و به دیگران نقل نماید.)

این حدیث روشن می کند که جهل به معنی عمل سوء (نقل شنیده ها بدون تأمل) است .جهل عملی یا جهالت در مقابل کرامت الهی انسان قرار گرفته و او را از رسیدن به آن کرامت باز می دارد .

۴- طغیان

واژه « طغیان » در لغت به معنی تجاوز از حد است.[۸]قرآن می فرماید « إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى »[۹] ؛ ( همانا انسان طغیان کرده و ناسپاسی می کند و پروردگار خویش را از یاد می برد همین که خود را بی نیاز احساس نمود  و پروردگار خویش را فراموش کرد .)

علت این انحراف این است که انسان به خود و هواهای نفسانی خود می پردازد ، و دل به اسباب ظاهری دنیا که تنها وسیله مقاصد او است می بندد . و در نتیجه از پروردگار خویش غافل شده اورا از یاد می برد .[۱۰] و بدین گونه علت طغیان را احساس بی نیازی از پروردگار جهان معرفی می نماید و در جای دیگر مصداقی اکمل برای این طغیان معرفی نموده و می فرماید : قارون در جواب خیر خواهی قوم خود که او را دعوت به یاد خدا و شکر نعمت هایی که به او داده را می کردند ، می گوید :«إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدی َ» [۱۱] ؛(این اموال همگی در سایه درایت و کاردانی خودم می باشد .)

او با جمله « اوتیته » که در آن هرگونه نسبت عطاء را از هر کسی حتی خدا نفی کرده ، نشان می دهد خود را یکه تاز میدان می بیند و کاملا سر به طغیان و منیت بر داشته است  و این طغیان باعث دوری او از خدا و باز ماندن از فضائل انسانی می باشد.[۱۲]چنین شخصی دیگر روی سعادت و بیداری را نخواهد دید و کور دلانه به سرای آخرت قدم خواهد گذاشت .

خودفروشی یکی از آثار دنیاگرایی است. 

۵.طغیان

قرآن کریم همان گونه که درباره کافران سخن از غرق شدن در گرداب خطاها دارد و می فرماید:«احاطت به خطیئته»[۱۳] ، درباره منافقان نیز سخن از غوطه ور شدن در گرداب طغیان و کور دلی دارد و می فرماید : « فی طغیانهم یعمهون ».

در جنگ عقل و وهم اگر عقل به اسارت وهم در آمد ، وهم میدان دار صحنه ادراکی نفس می شود و مجاری ادراک صحیح را می بندد و چنین انسانی هرگز به اندیشه صحیح راه نخواهد یافت . اندیشه های باطل صفحه نفس او را پر می کند و انسان در طغیان این اندیشه های واهی با کوردلی حرکت می کند.[۱۴]

کسی که خود را بی نیاز دانسته و احتیاجی در خود احساس نمی کند، چنین شخصی دیگر به خدا توجهی نکرده و خود را کافی در رفع حوائج خویش می پندارد ، خود را یکه و تنها می بیند و افق دیدش از دایره دنیا فراتر نخواهد رفت. چنین شخصی دنیا را برگزیده و آخرت را سراب می پندارد.[۱۵]

خداوند در قرآن خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید :« تو کفار را به صراط مستقیم رهنمون می شوی ، و  اما  آنان که به جهان دیگر ایمان نمی آورند ، از راه راست روی برگردانی می کنند . و اگر ما بخواهیم آنها را با روشهای گوناگون بیدار نماییم ، باز بیدار نمی شوند . چنانکه به ایشان رحم کرده و مشکلات آنها را برطرف نماییم ( عوض اینکه ایمان بیاورند ) سرگردان و کور کورانه و متحیر در طغیان خود بیشتر فرو می روند و یا اینکه بخواهیم با عذاب دنیوی مختصری آنها را به خود بیاوریم باز از طغیان دست بر نمی دارند .»[۱۶]

در احادیث برای «طغیان» عواملی ذکر شده است از جمله : سیری شکم[۱۷]،  ترک نماز[۱۸]، تبعیت از خواهش های نفسانی[۱۹]  و…که همگی انسان را طالب دنیا می کند.

۶- سستی

از جمله موانع کرامت سستی و بی ارادگی در اطاعت خدا و ارتباط با او است و خود ناشی از توجه بیش از حد به دنیاست. خداوند در قرآن خطاب به پیامبر خود می فرماید:«وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ »[۲۰]؛( آن چنان که مأمور شده اى استقامت نما، و از هوى و هوسهاى آنان پیروى مکن، و بگو: «به هر کتابى که خدا نازل کرده ایمان آورده ام و مأمورم در میان شما عدالت کنم.)

بسیاری در ابتدا با دین همراهی می کنند . ولی همین که آزمایش هایی پیش می آید و دین داری با سختی مواجه می شود، سست شده و از مبانی حقّ عقب نشینی می کنند و هر روز خاکریزی جدید را تحویل دشمن می دهند تا به جایی که از ایمان خود نیز به کلّی دست می کشند . به همین خاطر در آیات زیادی به استقامت سفارش شده است .

چنانکه در جایی دیگر می فرماید:«إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُون»[۲۱]؛( به یقین کسانى که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است. سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند که: نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است.)

از حضرت علی (علیه السلام) نقل شده است که فرمود :« به رسول الله (صلی الله علیه وآله) عرض کردم من را وصیّت و سفارشی فرما ! آن حضرت فرمود: بگو پروردگار من الله است سپس بر این گفته خود استقامت نما و در ادامه فرمود: بعد بگو توفیقی جز از خدا ندارم و بر او توکّل کرده ام و به سوی او می شتابم . پس حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) فرمود : گوارا باد علم تو را ای ابا الحسن . به یقین  با این نصیحت  کلّ علم را نوشیدی و علم در وجودت سرازیر گردید.»[۲۲] یعنی استقامت در راه هدف و دین و آیین حقّ آنقدر با ارزش است که با تمسّک به آن انسان به تمام علم دست می یابد و آگاهی نصیبش می شود که سزاوار این چنین سخنانی می شود .

بنابراین می توان گفت ، تعالیم اسلامی براین نکته تأکید دارند که سستی در امور مانع ارتباط شایسته ی انسان با خدا شده و در نتیجه انسان را دل بسته ی ظواهر دنیوی کرده و از جایگاه ویژه ی خود دور کرده و موجبات از دست دادن کرامت نفس را فراهم می آورد.

 7-  خودفروشی

انسان اگر جایگاه خود را در نظام آفرینش نداند، شأن و مقام خود را پایین آورده، به دست خود، نرخ و بهای خویش را پایین خواهد آورد. امیرالمومنین(علیه السلام) پایین­ترین بهای انسان را بهشت دانسته، رضایت انسان به کمتر از آن را خسارت و فروختن خود به کمتر از قیمت واقعی می­داند: «إِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّهَ فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا»[۲۳].

خودفروشی یعنی خود را به دنیا فروختن؛ به مقام دنیا، ثروت دنیا، شهوت دنیا، مقام دنیا، لذت دنیا و … که بد‌ترین خسارت است: «وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْیَا لِنَفْسِکَ ثَمَناً وَ مِمَّا لَکَ عِنْدَ اللَّهِ عِوَضاً» [۲۴]

افراد دنیاگرا، افرادی هستند که تمام زندگی خود را محدود به دنیای مادی می دانند. 

۸-خودفروشی

برخی انسان­ها آن­قدر شأن و منزلت خود را پایین می­آورند که وجود خود را که اعجوبه آفرینش بوده و جهان با این عظمت پیش­در­آمد آفرینش این مخلوق شگفت­انگیز می­باشد، به پست­ترین و کم­ارزش­ترین چیزهای دنیوی می­فروشندو کرامت نفس خویش را خدشه دار می سازند. امیر مؤمنان(علیه السلام) چنین آدم­هایی را احمق­ترین انسان­ها می­داند: «مِنَ النّاسِ مَن یَبیعُ نَفسَهُ بِالدَّراهِم وَ الدَّنانیرِ وَ مِنَ النّاسِ مَن یَبیعُ نَفسَهُ بِأَحقَرِ الأَشیاءِ وَ أَهوَنِهَا …وَ هؤلاءِ فِی الحَقیقَهِ أَحمَقُ النّاسِ» [۲۵]؛( برخی از مردم کسانی هستند که خودشان را به درهم و دینار می فروشند و برخی هم خود را به پست ترین اشیاء ها و هواهای (دنیوی) می فروشند و در حقیقت این دسته از مردم احمق ترین انسان ها می باشند.)

۹-  لذت­ گرایی

یکی دیگر از آثار دنیاطلبی، لذت­ گرایی در دنیا و فراموش کردن هدف متعالی انسانی خود می­باشد. مکتب فکری لذت­گرایی معتقد است انسان هر چیزی و هر کاری را براساس لذت و لذت‌گرایی برمی‌گزیند که آغاز و فرجام زندگی سعادتمندانه به­شمار می‌رود. [۲۶] در واقع انسان صرفاً به­دنبال لذت‌های دنیوی است.  
در این مکتب، انسان رسالتی جز لذت بردن از دنیا ندارد و از انسان دارای کمالات و فضایل و انسانی که اهل ایثار، شهامت، گذشت، جود، سخاوت و کرم باشد، خبری نیست؛ از انسانی که با استفاده از عمر محدود دنیوی خود، بتواند به اوج انسانیت رسیده و تجلی و نمایان­گر صفات کمال الهی باشد، خبری نیست؛ تنها با انسانی سر و کار داریم که هیچ همّ و غمی جز فکر کردن به لذت و شهوت و خوش­گذرانی و عیش دنیوی ندارد.

  درنگاه امیرالمومنین (علیه السلام) ، لذتی که آتش و عذاب درپی داشته باشد، اصلاً لذت محسوب   نمی شود؛ در واقع هر لذتی کمتر از لذت بهشتی، پست و کم­ارزش تلقی می­شود: «مَا خَیْرٌ بِخَیْرٍ بَعْدَهُ النَّارُ وَ مَا شَرٌّ بِشَرٍّ بَعْدَهُ الْجَنَّهُ وَ کُلُّ نَعِیمٍ دُونَ الْجَنَّهِ فَهُوَ مَحْقُورٌ وَ کُلُّ بَلَاءٍ دُونَ النَّارِ عَافِیَهٌ.»[۲۷]

با توجه به این کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) لذت گرایی انسان را شیفته ی دنیا کرده و مظاهر دنیوی انسان را به جایگاهی می رساند که دیگر ارزش های وجودی خویش را نشناخته و کرامت نفس خویش را از دست می دهد.

۱۰-  زندگی حیوانی

زندگی برخی انسان­ها با یک زندگی حیوانی تناسب بیشتری دارد؛ یعنی همان اهداف و اغراضی را دنبال می‌کنند که حیوانات به­دنبال آن هستند. انسانی که تمام همت و تلاش او برخورداری از لذت‌های غریزی صرف، مثل خوردن و آشامیدن باشد: «یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعام»[۲۸] ؛زندگی او یک زندگی حیوانی بیش نبوده و با کرامت انسانی فرسنگ­ها فاصله دارد.

امام ‌خمینی(رحمه الله علیه)، انسان را در بدو آفرینش، حیوان بالفعل می‌داند که به اداره شهوت و غضب خود می‌پردازد و اگر تحت تربیت مربی و معلمی قرار نگیرد، یک حیوان عجیب و غریبی خواهد شد که در مقام حیوانیت، از همه قوی‌تر و کامل‌تر خواهد شد و جز پیروی از هوای نفس، شأن دیگری نداشته و هیچ کدام از اخلاق فاضله و اعمال صالحه در او بروز نخواهد کرد؛ بلکه فطرت الهی او نیز خاموش گردیده، تمام مراتب حق، زیر پای هواهای نفسانی پایمان گردیده و در عالم آخرت، خود را جز حیوان یا شیطان، چیز دیگری نیابد و از انسان و انسانیت یادی نکند.[۲۹]

انسان‌هایی که هدفی جز تأمین نیازهای غریزی و حیوانی خویش ندارند، هزاران سال هم در دنیا زندگی کنند، ذره‌ای از مقام انسانیت و کرامت انسانی را درک نخواهند کرد و هرچه بیشتر عمر کنند، به حیوانیت نزدیک‌تر خواهند شد؛ زیرا تمام وجود انسان را در حیوانیت و نیازهای حیوانی خلاصه کرده‌اند. در واقع به تعبیر شهید مطهری، دچار مسخ روحی و معنوی شده و تبدیل به حیوانی گشته­اند که در عالم حیوانی، به آن بدی و کثافت وجود نداشته باشد: «بَلْ هُمْ أَضَل»[۳۰] .به اعتقاد وی، اگر خصایص اخلاقی و روانی یک انسان، خصایص اخلاقی یک درنده گردد، چنین شخصی روحش حقیقتاً مسخ و تبدیل به یک حیوان شده است.[۳۱]

۱۱-  نگاه استقلالی به دنیا

نگاه به دنیا مانند نگاه به آینه است؛ گاهی انسان به­صورت مستقل به آینه نگاه می‌کند و کار با مرآتیت و نشانگر بودن آن ندارد. ممکن است در این نگاه، توجه معطوف به جنس شیشه آینه، کیفیت آن، تزئینات اطراف آن و … شود. در این نگاه، اصلاً توجه به تصویر خود در آینه نداریم؛ چراکه نگاه‌های مستقل به خود آینه، ما را از نگاه‌های دیگر منصرف می‌کند.

اما اگر توجه ما معطوف به مرآتیت و حکایت‌گری آینه شود، دیگر از نگاه استقلالی به آن غافل خواهیم بود. دنیا نیز چنین ویژگی‌ای دارد؛ بعضی‌ها نگاه­هاشان به آن، نگاه به یک پدیده مستقل بوده و تمام توجه آنها به خود دنیا و امورات آن معطوف است. چنین افرادی از ابزار و وسیله بودن دنیا برای اهداف متعالی غافل خواهند بود. افرادی هم هستند که برای دنیا شأن مستقلی قائل نبوده و تمام شئون آن را ابزار و وسیله برای یک هدف بالا و والا می‌دانند.

پس اگر دنیا و امورات آن به­گونه‌ای باشد که انسان را به خود مشغول و از هدف اصلی انسان که رسیدن به جایگاه رفیع کرامت انسانی است، بازدارد و به آن به دیده یک هدف نگریسته شود، چنین دنیایی نه­تنها موجب رشد انسان نبوده، بلکه آسیب‌رسان و سد راه پیشرفت و تعالی انسانی می‌باشد؛ اما اگر وسیله و ابزاری برای رسیدن به کرامت ویژه انسانی باشد، بسیار پسندیده و مطلوب است و لحظه لحظه آن، فرصتی برای رسیدن به هدف عالی انسانی است.

پی نوشت:

[۱]. سوره اعراف(۷)آیه ۱۷۹.[۲]. سوره انفال(۸)آیه ۲۲.[۳]. سوره کهف (۱۸)آیه۲۸.[۴]. سوره تین(۹۵)آیه ۵.[۵]. سوره بقره (۲)آیه۶۷.[۶]. سوره یوسف(۱۲)آیه ۳۳.[۷]. حرّانى ، حسن بن شعبه، تحف العقول ، ترجمه صادق حسن زاده، قم، انتشارات آل علی (ع)، ۱۳۸۲ش.ص۴۸۳[۸]. ابن منظور ،محمد بن مکرم ، لسان العرب، ج ۱۵ ، ص ۷ .[۹]. سوره علق (۹۶)آیات۷-۶.[۱۰]. طباطبائی ، محمد حسین، تفسیر المیزان، چاپ پنجم ، قم ، دفتر انتشارات جامعه ی مدرسین ، ۱۴۱۷ق ، ج ۲۰ ، ص ۳۲۵ .[۱۱]. سوره قصص(۲۸)آیه۷۸.[۱۲]. طباطبائی ، محمد حسین، المیزان ، ج ۱۶ ، ص ۷۷.[۱۳]. سوره بقره (۲)آیه ۸۱.[۱۴]. جوادی آملی ، عبد الله، تفسیر تسنیم ،چاپ ششم ، قم ، اسراء، ۱۳۸۶ش ، ج ۲ ، ص ۲۹۱ .[۱۵]. سوره نازعات (۷۹)آیات۳۹-۳۷.[۱۶]. سوره مؤمنون (۲۳)آیات۷۵-۷۳.[۱۷]. مجلسی ، محمّد باقر ، بحار الانوار، بیروت ، دار الوفاء ، ۱۴۰۴ق. ج ۶۳ ، ص ۳۳۶ .[۱۸]. همان ، ج ۶ ، ص ۶۴ .[۱۹]. همان ، ج ۱۴ ، ص ۳۲۶ .[۲۰]. سوره شوری(۴۲) آیه ۱۵.[۲۱]. سوره فصلت(۴۱) آیه۳۰.[۲۲]. مجلسی ، محمد باقر ، بحارالانوار، ج ۴۰ ، ص ۱۷۵ .[۲۳]. نهج البلاغه (ترجمه محسن فارسی)، ح۴۵۶.[۲۴]. همان، خ۳۲.[۲۵]. محمد خوانساری ، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ،قم ،  کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۳۰۴ش.ج۲۰،ص۱۷۳[۲۶]. احمد رهنمایی، درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت، چاپ دوم ،قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۸۸ش.ص۲۰۸[۲۷]. نهج البلاغه (ترجمه محسن فارسی)، ح۳۸۷.[۲۸]. سوره محمد (۴۷)آیه۱۲.[۲۹]. روح الله خمینی ، همان کتاب ، صص۱۶۹-۱۶۸.[۳۰].سوره اعراف (۷)آیه۱۷۹.[۳۱]. ­­مطهری،  مرتضی، انسان کامل، چاپ سوم، تهران، صدرا، ۱۳۸۵ش.صص۲۵-۲۴.

نویسنده: محمدحسین افشاری

همچنین ببینید

شیوه های برون رفت از تاثیرات منفی سلبریتی ها بر نوجوانان

شیوه های برون رفت از تاثیرات منفی سلبریتی ها

واژه «سلبریتی» از کلمه«celebrity» در زبان انگلیسی گرفته شده است که معادل واژه های «مشهور»، «معروف» و «نام آشنا» در زبان فارسی است. اصلی ترین کاربرد این واژه را می توان از اوایل قرن بیستم دانست ولی مفهوم واژه «سلبریتی» به عنوان یک شخص مشهور و شناخته شده، قبل از این دوران نیز وجود داشته و این واژه مورد استفاده قرار می گرفته است. به طور کلی می توان سلبریتی را به معنای فردی دانست که توسط تعداد قابل توجهی از افراد شناخته می شود و به دلیل دستاوردها، شهرت، محبوبیت و یا حضور فعال در رسانه‌ها و جوامع مختلف شناخته می‌شود. این افراد غالبا به عنوان تاثیرگذار در دیگر افراد جامعه در همه رده های سنی شمرده می شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.