حق سرپرستان
سرپرستان به عنوان کسانی که سرپرستی انسان را در امور اجتماعی برعهده دارند دارای حقوقی می باشند که باید بدان ملزم بود تا روابط اجتماعی حفظ و جامعه، جامعه ای متعادل و رو به رشد باشد. از همین روی در رساله حقوق امام سجاد (علیه السلام) به این حقوق حاکمان و سلاطین اشاره شده است.
حق سلطان
وَ حَقُّ السُّلْطَانِ اَنْ تَعْلَمَ اَنَّکَ جُعِلْتَ لَهُ فِتْنَهً وَ انَّهُ مُبْتَلًى فِیکَ
بِمَا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ عَلَیْکَ مِنَ السُّلْطَانِ
وَ اَنَّ عَلَیْکَ اَنْ لَا تَتَعَرَّضَ لِسَخَطِهِ
فَتُلْقِیَ بِیَدَیْکَ إِلَى التَّهْلُکَهِ
وَ تَکُونَ شَرِیکاً لَهُ فِیمَا یَاْتِی اِلَیْکَ مِنْ سُوءٍ.
ترجمه:
و حق حاکم بر تو این است که بدانی تو برای او وسیلۀ آزمایش قرار داده شده ای
و خداوند متعال به واسطۀ سلطنت دادنش او را به توگرفتارکرده است
و بر توست که خود را در معرض خشم او قرار ندهی
تا بدین وسیله خود را با دستان خویش به هلاکت بیندازی
و در بدیهایی که از او به تو میرسد، شریک وی شوی.[۱]
حق استاد
وَ حَقُّ سَائِسِکَ بِالْعِلْمِ
التَّعْظِیمُ لَهُ وَ التَّوْقِیرُ لِمَجْلِسِهِ
وَ حُسْنُ الِاسْتِمَاعِ إِلَیْهِ وَ الْاِقْبَالُ عَلَیْهِ
و اَنْ لَا تَرْفَعَ عَلَیْهِ صَوْتَکَ
وَ لَا تُجِیبَ اَحَداً یَسْاَلُهُ عَنْ شَیْءٍ
حَتَّى یَکُونَ هُوَ الَّذِی یُجِیبُ
وَ لَا تُحَدِّثَ فِی مَجْلِسِهِ أَحَداً
وَ لَا تَغْتَابَ عِنْدَهُ أَحَداً
وَ اَنْ تَدْفَعَ عَنْهُ اِذَا ذُکِرَ عِنْدَکَ بِسُوءٍ.
وَ اَنْ تَسْتُرَ عُیُوبَهُ
وَ تُظْهِرَ مَنَاقِبَهُ
وَ لَا تُجَالِسَ لَهُ عَدُوّاً
وَ لَا تُعَادِیَ لَهُ وَلِیّاً
فَاِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ
شَهِدَ لَکَ مَلَائِکَهُ اللَّهِ
بانَّکَ قَصَدْتَهُ
وَ تَعَلَّمْتَ عِلْمَهُ لِلَّهِ جَلَّ [۲]اسْمُهُ لَا لِلنَّاسِ.
ترجمه:
و حق پرورش دهندۀ تو در علم این است که
او را بزرگ داری و جایگاهش را ارج نهی
و خوب به حرفهای او گوش دهی و تمامی حواست متوجه او باشد
و صدایت را در نزد او بلند نکنی
و پاسخ کسی که از او سئوالی کرده است را ندهی
تا اینکه او خودش جواب آن را بدهد
و در نزد او با کسی صحبت مکن
و از کسی هم غیبت منما
و آنگاه که از او در نزد تو بدی گفتند، از او دفاع کن.
و عیبهای او را بپوشان
و فضایلش را آشکار کن
با او به گونۀ دشمنی منشین
و با دوستان او نیز دشمنی مکن
پس هر گاه چنین کردی
فرشتگان خدا چنین گواهی میدهند که
تو او را خواستهای
و دانش را به خاطر خدای متعال آموختهای نه به خاطر مردم.
حق حاکم[۳]
فَاَمَّا حَقُّ سَائِسِکَ بِالْمِلْکِ
فَاَنْ تُطِیعَهُ
وَ لَا تَعْصِیَهُ
اِلَّا فِیمَا یُسْخِطُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ
فَاِنَّهُ لَا طَاعَهَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَهِ الْخَالِقِ.
ترجمه:
و حق والی و فرماندار این است که
او را اطاعت کنی
و از فرمانش سرپیچی نکنی
به غیر از زمانی که اجرای فرمان او خشم خدا را به همراه دارد[۴]
چرا که با معصیت و سرپیچی آفریدگار
اطاعت از آفریده شده جایز نیست.
حق زیردستان
در زندگی اجتماعی از آن روی که خدای متعال برخی نعمت ها را به انسان می دهد، زمام اموری را بر گردن انسان می نهد. توجه به این امور به گونه ای، شکر آن نعمت است. اگر انسان غلامی دارد، باید حق او را ادا کند، اگر حاکم است، باید نسبت به زیردستان خود حقوقی را ادا کند که در این بخش بدان اشاره خواهد شد.
حق زیردستان در حکومت
و اَمَّا حَقُّ رَعِیَّتِکَ بِالسُّلْطَانِ
فَاَنْ تَعْلَمَ اَنَهُمْ صَارُوا رَعِیَّتَکَ لِضَعْفِهِمْ وَ قُوَّتِکَ
فَیَجِبُ اَنْ تَعْدِلَ فِیهِمْ
وَ تَکُونَ لَهُمْ کَالْوَالِدِ الرَّحِیمِ
وَ تَغْفِرَ لَهُمْ جَهْلَهُمْ
وَ لَا تُعَاجِلَهُمْ بِالْعُقُوبَهِ
وَ تَشْکُرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى مَا آتَاکَ مِنَ الْقُوَّهِ عَلَیْهِمْ.
ترجمه:
و اما حق زیردستان تو در حکومت این است که
بدانی آنان به جهت ناتوانی و تو به جهت نیرومندیت،
زیردست تو قرار گرفتهاند.
پس بر تو واجب است که در بین آنها به عدالت رفتار کنی
و برای ایشان مانند پدری مهربان باشی
و کارهایی را که از روی نادانی انجام میدهند، ببخشی
و نسبت به تنبیه ایشان زود اقدام نکنی
و خدا را به خاطر این توانمندی که به تو ارزانی داشته
سپاسگزار باشی.
حق شاگرد
وَ اَمَّا حَقُّ رَعِیَّتِکَ بِالْعِلْمِ
فَاَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِنَّمَا جَعَلَکَ قَیِّماً لَهُمْ
فِیمَا آتَاکَ مِنَ الْعِلْمِ
وَ فَتَحَ لَکَ مِنْ خَزَائِنِهِ
فَاِنْ اَحْسَنْتَ فِی تَعْلِیمِ النَّاسِ
وَ لَمْ تَخْرَقْ بِهِمْ
وَ لَمْ تَضْجَرْ عَلَیْهِمْ
زَادَکَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ
وَ اِنْ اَنْتَ مَنَعْتَ النَّاسَ عِلْمَکَ
اَوْ خَرِقْتَ بِهِمْ عِنْدَ طَلَبِهِمُ الْعِلْمَ مِنْکَ
کَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
اَنْ یَسْلُبَکَ الْعِلْمَ وَ بَهَاءَهُ
وَ یُسْقِطَ مِنَ الْقُلُوبِ مَحَلَّکَ.
ترجمه:
و اما حق شاگردانی که از تو در دانش بهره میگیرند این است که
بدانی خدای متعال در آن دانشی که به تو داده
تو را سرپرست ایشان قرار داده است
و از گنجینۀ دانش خویش به روی تو گشوده است
پس اگر ایشان را به بهترین صورت آموزش دهی
و بر آنان خشم نگیری
و از آنان دلتنگ نشوی
خداوند دانش تو را از فضل خویش بهره مند خواهد ساخت
ولی اگر دانش خویش را از مردم دریغ کنی
یا آنگاه که از دانش تو بهرهای میخواهند بر آنان بدخلقی کنی
بر خداوند است که
دانش و آبروی تو را بگیرد
و جایگاه تو را از دلها بردارد.
حق همسر
وَ اَمَّا حَقُّ الزَّوْجَهِ
فَاَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ
جَعَلَهَا لَکَ سَکَناً وَ اُنْساً
فَتَعْلَمَ اَنَّ ذَلِکَ نِعْمَهٌ مِنَ اللَّهِ[۵] عَلَیْکَ
فَتُکْرِمَهَا وَ تَرْفُقَ بِهَا
وَ اِنْ کَانَ حَقُّکَ عَلَیْهَا أَوْجَبَ
فَاِنَّ لَهَا عَلَیْکَ اَنْ تَرْحَمَهَا لِاَنَّهَا أَسِیرُکَ
وَ تُطْعِمَهَا وَ تَکْسُوَهَا
وَ اِذَا جَهِلَتْ عَفَوْتَ عَنْهَا.
ترجمه:
و اما حق همسر این است که
بدانی خدای متعال
او را برای تو مایۀ آرامش و انس قرار داده است
و نیز بدانی که آن نعمتی است که از جانب خدا
به تو ارزانی شده است
پس او را گرامی بدار و با او مدارا کن
گرچه حق تو نسبت به او لازمتر است
پس بر توست که بر او ببخشی، زیرا که او در دستان توست
خوراک و پوشاک او را بده
و اگر کاری را از روی نادانی انجام داد، او را ببخش.
حق غلام
وَ اَمَّا حَقُّ مَمْلُوکِکَ
فَاَنْ تَعْلَمَ اَنَّهُ خَلْقُ رَبِّکَ وَ ابْنُ اَبِیکَ وَ اَمِّکَ وَ لَحْمُکَ وَ دَمُکَ
تَمْلِکُهُ لَا اَنْتَ صَنَعْتَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ[۶]
وَ لَا خَلَقْتَ شَیْئاً مِنْ جَوَارِحِهِ وَ لَا اَخْرَجْتَ لَهُ رِزْقاً
وَ لَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ کَفَاکَ ذَلِکَ
ثُمَّ سَخَّرَهُ لَکَ
وَ ائْتَمَنَکَ عَلَیْهِ
وَ اسْتَوْدَعَکَ إِیَّاهُ
لِیَحْفَظَ لَکَ مَا تَاَتِیهِ مِنْ خَیْرٍ اِلَیْهِ
فَاَحْسِنْ اِلَیْهِ
کَمَا اَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ
وَ اِنْ کَرِهْتَهُ
اسْتَبْدَلْتَ بِهِ
وَ لَمْ تُعَذِّبْ خَلْقَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
وَ لَا قُوَّهَ اِلَّا بِاللَّهِ.
ترجمه:
اما حق برده این است که
بدانی او آفریدۀ پروردگار و فرزند پدر و مادر توست و گوشت
و خون تو با او یکی است
تو مالک اویی نه سازندۀ او بدون خدا
و تو چیزی از اعضای او را نیافریدی
وروزیش را نمیدهی
بلکه خداوند متعال است که او را تامین میکند
و بعد از آن بود که آنها را در زیر فرمان تو آورد
و تو را امین او قرار داد
و او را به تو امانت داد
برای اینکه هر آنچه از خیرکه از جانب تو به او میرسد
برای تو حفظ نماید
پس به او نیکی کن
همانگونه که خدا بر تو نیکی نمود
و اگر او را دوست نداری
با غلامی دیگر عوض کن
و آفریدۀ خداوند متعال را شکنجه مکن
و هیچ نیرویی جز از خدا نیست.[۷]
پی نوشت:
[۱]. منظور این است او با هلاکت تو ظلمی کرده است، حال تو با اعمال خویش شریک در ظلم به خود مشو.[۲]. ] من لا یحضره الفقیه: جَلَّ عَزَّ [[۳]. منظور از حاکم در اینجا، همان فرماندارانی میباشند که از سوی سلطان به اداره یک شهر و یا منطقهای ماموریت پیدا میکردند و حضرت در اینجا به حقوق این نوع از مسئولین میپردازند.[۴]. در موردی که فرمان حاکم، برعلیه دین و خلاف احکام الهی است از او نباید اطاعت کرد. معیار در اجرای تمامی فرمانهای پیشوایان در حکومت همین اصل است که نباید مخالف احکام الهی باشد.[۵]. ] من لا یحضره الفقیه: مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَل [[۶]. ] من لا یحضره الفقیه: لم تَمْلِکُهُ لَاَنَّکََ صَنَعْتَهُ دُونِ اللَّهِ [[۷] . علی بن الحسین (علیه السلام)، رساله حقوق امام سجاد (علیه السلام)، مترجم: محمدحسین افشاری، قم: نشر مشهور، سوم، ۱۳۹۲.
نویسنده: محمدحسین افشاری