سورۀ مبارکۀ حجرات آیۀ ۱۳
* یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ *
اى مردم، ما شما را از یک مرد و زن بیافریدیم، و شما را شاخهها و تیرهها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید. هر آینه گرامىترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. همانا خدا دانا و آگاه است. [۱]
۳.۴.۳.۱ : معانی واژگان
در میان آیه مورد نظر، دو واژه وجود دارد که نیاز به بررسی دقیق تری از آنهاست و ارتباط مهمی با موضوع مورد بحث یعنی «تربیت اجتماعی». این دو واژه عبارتند از: «شعوب» و «قبایل».
۳.۴.۳.۱.۱ : شعوب
در مورد معنای «شعوب» که جمع واژه «شَعْب» است، اختلافاتی در اصل معنایی آن وجود دارد که در ادامه بدان اشاره خواهد شد.
معانی ای که در زبان عربی برای این واژه بیان کرده اند عبارتند از:
شاخه ای از قبایل عرب، [۲] شاخه ای از قبایل عرب و عجم که از قبیله بزرگ تر است[۳] ، قبیله ای که از طایفه ای بزرگ و واحد جدا و منشعب می شود،[۴] حدّ فاصل میان دو کوه یا درّهاى که از یک طرف مرتفع و جانب دیگر کوههایى پراکنده و کم ارتفاع باشد پس زمانى که از جانبى که ارتفاعات متفرّق هست به شعب نگاه کنى در پندارت یک کوه ولى پراکنده مىبینى و زمانى که از سوى نقطه مقابل بنگرى به پندارت دو کوه است که با هم جمع شده است[۵] و برخی دیگر «شعوب» را مربوط به دسته بندی ای در عجم دانسته و «قوم» را دسته بندی ای در قبایل عرب . [۶]
اما در این میان برخی قائل هستند که این واژه از اضداد بوده و دارای دو اصل معنایی می باشد که یکی دلالت بر جدایی و تفرقه دارد و دیگری دلالت بر اجتماع [۷] ولیکن در این میان علامه مصطفوی ;، این مطلب را باطل دانسته و آن را به یک اصل معنایی برمی گرداند و آن مجتمعی است که از اجتماعات دیگر جدا شده است:
«أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّه: هو المجتمع المتشکّل المنقسم عن مجتمع آخر. ففیه قیدان الانقسام و التجمّع بعده.فهذان المفهومان مأخوذان معا فی الأصل، و لا بدّ من کونهما ملحوظین، و لیس کلّ واحد منهما منظورا بالاستقلال، حتّى تکون اللغه من الأضداد.
فلا یصحّ إطلاق المادّه على مجرّد مفاهیم- الجمع، التفرّق، الصدع، التلاؤم، و مصادیقها بدون لحاظ القیدین: إلّا مجازا. «وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا» (۴۹/ ۱۳) الشعوب هو ما ینشعب من أصل نوع الإنسان، کالأسود و الأحمر و الأبیض و الأصفر.الشُّعُوبُ باعتبار الامتیازات الطبیعیّه الخارجیّه، و القبائل باعتبار الخصوصیّات الحاصله بالنسب، و هذه الامتیازات لا توجب فضیله و لا شرفا فی مقاماتهم المعنویّه-. إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ.»[۸]
در زبان فارسی «شعب» را بزرگتر از قبیله دانسته[۹] و به قبیله ای بزرگ که از آن قبایل دیگر منشعب می شوند نیز معنا کرده اند.[۱۰]
۳.۴.۳.۱.۲ : قوم
عمده معنایی که برای این کلمه در کتاب های لغت عرب بیان شده است ،گروهی از مردان را شامل شده و زنان در آن راهی ندارند و جدای از آن، این واژه از لفظ خود مفرد ندارد و دراصل، اسم جمع است. [۱۱]
گرچه برخی اشاره دارند که گاهی زنان نیز در آن داخل می شوند بالتبع ، چرا که «قوم هر پیغمبر» شامل مردان و زنان است[۱۲] و به گفته راغب اصفهانی در کاربردهای قرآنی این واژه به طور اعم به کار برده شده است. [۱۳]
علامه مصطفوی; در این میان قائل است که اگر در تفسیر این واژه گفته شده، گروهی از مردان ، این از باب تغلیب و غلبه است که مردان غالباً اقدام به قیام می کنند نه از باب تخصیص آن فقط به مردان و نیز در قرآن تمامی این دسته را شامل انذار و خطاب انبیاء می داند:
» القَوْمُ: فیطلق على جماعه قائمین مشرفین على أنفسهم بالتدبیر و العمل، مضافا الى کون الکلمه مأخوذه من السریانیّه کالقیّم و القیّوم، کما فی فرهنگ تطبیقى، و الکلمه تشمل على جماعه قائمین من الرجال و النساء. و التفسیر بالرجال تغلیب لا تخصیص. «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِ قَوْمٍ هادٍ»(۱۳/ ۷) «قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»(۴۱/ ۲) «وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ»(۲۷/ ۲۴)
فالانذار و القرآن و السجده غیر مختصّه بالرجال، بل تعمّ الرجال و النساء. »[۱۴]
دسته بندی های دیگری نیز در زبان عربی برای بخش بندی در جامعه وجود دارد؛ همچون : فصیله، عماره، بطن ، فخذ، ملت، امت، طائفه، عشیره و قبیله. [۱۵]
۳.۴.۳.۲: آیات هم ساختار با آیه۱۳ سورهمبارکه حجرات
گرچه در برخی موارد،دو کلمه «ذکر»و «انثی» در آیات دیگر آمده است؛ ولیکن موضوعاتی که این آیه بیان کرده است با آن دسته از آیاتی کع شامل این دو واژه هست، متفاوت می باشد .
جدای از این کلمه «شعوب» در قرآن، فقط در این آیه آمده است و این ترکیب که در مورد فلسفه خلقت به این صورت، در جایی دیگر از قرآن نیامده است.
۳.۴.۳.۳: روایات مربوط به آیه۱۳ سورهمبارکه حجرات
روایت هایی که در ذیل این آیه در کتاب های تفسیرروایی آمده است، را می توان در سه بخش کلّی قرار داد. این سه بخش عبارتند از : جایگاه تقوی با اشاره به آیه، مصادیق تقوی و نیز بیان معنای برخی از واژگان.
۳.۴.۳.۳.۱: جایگاه تقوی
در این میان خود شامل چند دسته روایت است . برخی از ارزش آن در روز قیامت سخن گفته اند. بدین گونه که خدای متعال در روز قیامت ایشان را مورد ندا قرار می دهد:
و روى عن النبی ۹انه قال: یقول الله تعالى یوم القیامه: أمرتکم فضیعتم ما عهدت إلیکم فیه، و رفعتم انسابکم فالیوم ارفع نسبی و أضع انسابکم این المتقون؟ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ.[۱۶]
فردی از حضرت عیسی ۷: در مورد فاضل ترین انسان ها می پرسد و ایشان با برداشتن خاک تو سط دو دست خود از سئوال کننده خواهان بیان تفاوت این دو می شوند و سئوال کننده در مقام پاسخ می گوید که فرقی بین این دو نیست . ایشان بیان می دارد انسان هم به همین گونه است و آنچه مایه برتری اوست تقوی است نه این خاکی که از او آفریده شده است . [۱۷]
پیامبر اسلام ۹ در روز فتح مکّه برای از بین بردن تعصّبات جاهلی و نیز فخرهای بیهوده خطبه ای را بیان می دارند و تقوی را تنها معیار برتری انسان ها می دانند :
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ۹یَوْمَ فَتْحِ مَکَّهَ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ- إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْکُمْ بِالْإِسْلَامِ نَخْوَهَ الْجَاهِلِیَّهِ وَ تَفَاخُرَهَا بِآبَائِهَا- إِنَّ الْعَرَبِیَّهَ لَیْسَتْ بِأَبٍ وَ وَالِدَهٍ- وَ إِنَّمَا هُوَ لِسَانٌ نَاطِقٌ، فَمَنْ تَکَلَّمَ بِهِ فَهُوَ عَرَبِیٌّ، أَلَا إِنَّکُمْ مِنْ آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ- وَ أَکْرَمُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم.[۱۸]
امام رضا ۷ ، هنگامی که یکی از یاران، او را اشرف مخلوقات بر روی زمین معرفی می کند، معیاری برای همگان برای شناسایی ارائه می دهند و در سخنی دیگر که به همراه این حدیث غالباً در کتاب های روایی آمده است ضمن ردّ اینکه ایشان بهترین انسان ها بر روی زمین است، تقوی را بهترین معیار برای شناسایی معرفی می کنند و آیه ۱۳ سوره حجرات را تلاوت می کنند:
قال رجل للرضا ۷: و الله ما على وجه الأرض رجل أشرف منک آباء، فقال: «التقوى شرفهم، و طاعه الله أحاطتهم». فقال له آخر: أنت و الله خیر الناس، فقال له: «لا تحلف یا هذا، خیر منی من کان أتقى لله تعالى، و أطوع له، و الله ما نسخت هذه الآیه آیه وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ».[۱۹]
سلمان در جلسه ای حاضر است که افراد حاضر در جلسه به انساب و اقوام خویش می بالند. نوبت به هر کس که می رسد سخن از نسب خویش می کند تا اینکه نوبت به سلمان می رسد . عمر بن خطاب از او می خواهد که او نیز مانند دیگران اصل و نسب خویش را بگوید.
سلمان که در مکتب اهل بیت : تربیت شده است، خود را اینگونه معرفی می کند : أنا سلمان بن عبد الله، کنت ضالا فهدانی الله عز و جل بمحمد ۹ و کنت عائلا فأغنانی الله بمحمد۹، و کنت مملوکا فأعتقنی الله بمحمد ۹، هذا نسبی و هذا حسبی».
بعد از این سخن به خدمت پیامبر۹ شرفیاب شده و داستان را بازگو می کنند و پیامبر۹ به او می فرمایند:
یا معشر قریش، إن حسب الرجل دینه، و مروءته خلقه، و أصله عقله، قال الله عز و جل: «إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»
پس از آن پیامبر۹ برترین فضیلت ها را تقوی دانسته که آدمی بدان برتری بر دیگران پیدا می کند.[۲۰]
۳.۴.۳.۳.۲: مصداق تقوی
تقیه و سخن حق گفتن، دو مصداقی است که در روایات برای تقوی ذکر کرده اند.
روایاتی که تقیه را به عنوان یکی از مصادیق تقوی معرفی کرده اند:
الف )عن أبی عبد الله ۷ فی قوله تعالى: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ، قال:«أعملکم بالتقیه».[۲۱]
ب) عن أبی الحسن ۷فی قول الله تعالى: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ، قال: «أشدکم تقیه».[۲۲]
ج) قال على بن موسى الرضا ۷: لا دین لمن لا ورع له، و لا أمان لمن لا تقیه له، و ان أکرمکم عند الله أعملکم بالتقیه..[۲۳]
۳.۴.۳.۳.۳: معنای «شعوب» و «قبائل»
در میان روایاتی که به گونه ای با این آیه رابطه داشتند، تنها یک روایت وجود دارد که به بیان معنای این دو واژه است.
این روایت در کتاب های تفسیرروایی، بدین گونه آمده است:
ذهب قوم فقالوا: الشعوب من العجم، و القبائل من العرب، و الأسباط من بنی إسرائیل، و روی ذلک عن الصادق ۷.[۲۴]
۳.۴.۳.۴: کارکرد اجتماعی آیه۱۳ سورهمبارکه حجرات
آنچه به اختصار می توان در مورد کارکرد این آیه در تربیت اجتماعی بدان اشاره کرد این است که انسان با یک نگاه به اصل وجود خود خواهد یافت که سرشت اولیّه همه انسان ها از یک اصل وجودی است که در میان همه مشترک است.
اگر وجود افراد از یک اصل وجودی است، آیا می توان به نسب و نژاد بالید؟
در این میان خدای متعال برای انسانی که نیاز به زیستن در اجتماع دارد، بیان می دارد که اگر انسان به خود نگاه کند و به گروهی که در آن قرار گرفته است، نباید فخر ببالد و آنچه باعث بالیدن و ارزش دادن به آن است، چیز دیگری است که دارای ارزش حقیقی است نه مسائل متوهمی همچون نسب و قبایل.
با این نگاه، انسان ها در کنار هم دیگر به فخر فروشی نخواهند پرداخت و به خود و دیگران ارزش می نهند و در مقام کمک به دیگران برمی آیند چرا که دیگران را هم ریشه و هم اصل خود می دانند.
۳.۴.۳.۵ : رویکرد تربیت اجتماعی در تفاسیر مفسران امامی ایرانی معاصردر آیه۱۳ سورهمبارکهحجرات
۳.۴.۳.۵.۱ : کتاب «المیزان فی تفسیر القرآن»[۲۵]
۳.۴.۳.۵.۱.۱ : معنای واژگان شعوب و قبایل
علامه طباطبایی; در ابتدا به نقل معنای«شعوب» و «قبایل» که توسط برخی از مفسّران و لغت دانان گفته شده است، می پردازد.
ایشان به نقل سخن صاحب مجمع البیان پرداخته که ایشان قبیله بزرگی از مردم را «شعب» گویند و منظور از قبیله را جمعیتی کوچکتر از شعب می دانند و همو نقل می کند که برخی قائلند که شعوب جمعیت های کمتر از قبائل است.[۲۶]
ایشان در ضمن این سخن، به بیان معانی این واژگان از نظر راغب اصفهانی و نیز آلوسی صاحب تفسیر روح المعانی پرداخته است.[۲۷] [۲۸]
۳.۴.۳.۵.۱.۲ : اختلاف در معنای ذکر و انثی
در این بخش نویسنده کتاب، به ذکر مصادیقی که در تفاسیر برای این دو واژه آورده شده است، پرداخته و در نهایت نظر خویش را بیان می دارد.
آنچه در مورد مصادیق این دو واژه بیان شده است در دو دسته قرار می گیرد:
الف) گروهی قائل هستند که مراد از آن آدم و حواست و معنای آیه اینگونه می شود: ما شما مردم را از یک پدر و مادر آفریدیم ، همه شما از آن دو تن آفریده شده اید ، چه سفیدتان و چه سیاهتان ، چه عربتان و چه عجمتان.[۲۹]
ب) گروهی دیگر قائل هستند که منظور مطلق زن و مرد است که معنای آیه با این عنوان می شود : ای مردم ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم . پس هر یک از شما انسانی است متولد از دو انسان و از این جهت فرقی با هم ندارید. [۳۰]
علامه طباطبایی ;، وجه نخست را وجیه تر و بهتر از وجه دوم می داند. [۳۱]
۳.۴.۳.۵.۱.۳ : فلسفه پیدایش شعوب و قبایل
شناختن یکدیگر و به دست آوردن وجه تمایز برای شناختن همدیگر، به گفته علامه طباطبایی ;، فلسفه پیدایش شعوب و قبایل است. در اصل این دست از دسته بندی ها به مانند آدرسی می باشد برای شناختن یکدیگر و اینکه امر اجتماع و رفت و آمدها و معامله ها بر اساس آن شکل بگیرد. [۳۲]
۳.۴.۳.۵.۱.۴ : امتیاز حقیقی انسان
نویسنده، پس از بیان دوباره فلسفه آفرینش به صورت شعبه شعبه وقوم قوم را صرفاً جهت شناخت یکدیگر دانسته تا اجتماع نظم پذیرد و بتوان ائتلاف را در میان اجتماع پدید آورد که اگر اینگونه نباشد نه پای همکاری در زندگی اجتماعی به میان خواهد آمد و نه ائتلاف و خدای متعال با بیان این جملات، چرایی این دسته بندی را این می داند و با بیان آن تمام امتیازات موهومی که در ذهن داشته اند را از بین می برد.
پس امتیاز حقیقی به چیست؟
آنچه امتیاز حقیقی است و حقیقتاً کرامت و امتیاز است تقویست:
« و هذه مزایا وهمیه لا تجلب لهم شیئا من الشرف و الکرامه دون أن توقعهم فی مهابط الهلکه و الشقوه، و الشرف الحقیقی هو الذی یؤدی الإنسان إلى سعادته الحقیقیه و هو الحیاه الطیبه الأبدیه فی جوار رب العزه و هذا الشرف و الکرامه هو بتقوى الله سبحانه و هی الوسیله الوحیده إلى سعاده الدار الآخره، و تتبعها سعاده الدنیا قال تعالى: «تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَهَ»(الأنفال: ۶۷) و قال: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى»(البقره: ۱۹۷)و إذا کانت الکرامه بالتقوى فأکرم الناس عند الله أتقاهم کما قال تعالى.» [۳۳]
۳.۴.۳.۵.۱.۵ : چرا تقوی ؟
ایشان در ادامه علت اینکه چرا خدای متعال ، تقوی را معیار قرار داده است به دو دلیل می پردازد:
دلیل نخست)
«و هذه البغیه و الغایه التی اختارها الله بعلمه غایه للناس لا تزاحم فیها و لا تدافع بین المتلبسین بها على خلاف الغایات و الکرامات التی یتخذها الناس بحسب أوهامهم غایات یتوجهون إلیها و یتباهون بها کالغنى و الرئاسه و الجمال و انتشار الصیت و کذا الأنساب و غیرها.»[۳۴]
دلیل دوم ) استناد به « إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» که منظور از آن این است که خدای متعال ، علم و احاطه ای که به مصالح بندگان خود دارد می داند که این مزیّت ، مزیّت حقیقی و واقعی است نه امتیازاتی که انسان برای خود مایه کرامت و شرف قرار داده است ، چرا که اینها همه وهم است و باطل .
۳.۴.۳.۵.۲: کتاب «الجدید فی تفسیر القرآن المجید»[۳۵]
نویسنده کتاب، آقای سبزواری نجفی، در ابتدای بیان تفسیری خود در این آیه به شان نزول آن می پردازند.
۳.۴.۳.۵.۲.۱ : شان نزول آیه
ایشان برای این آیه دو شان نزول بیان می دارند :
نخستین شان نزولی که ایشان بیان می دارند مربوط به غلامی است که در بازار مدینه به فروش می رسد. او تنها شرطی که برای صاحب خویش گذاشته است، این است که باید او اجازه دهد که در نماز اول وقتی که پیغمبر اسلام۹ هر روز در مسجد اقامه می کنند، شرکت کنند و تنها به این شرط حاضر است فروخته شود.
اینگونه بود تا اینکه پیامبر۹ بعد از مدتی می بینند که از او خبری نیست، با پرس و جویی که از صاحب او می کنند، باخبر می شوند که او مریض شده است، پس برای ملاقات او به منزل صاحبش می روند و بعد از مدتی نیز باخبر شده که او مرده است.
پیامبر ۹ با شنیدن این خبر ، خود او را غسل داده، کفن کرده ، نماز خوانده و او را دفن می کنند. در این میان برای مهاجر و انصار سئوال می شود که چرا این کار را برای این غلام انجام دادند که این آیه در پاسخ ایشان نازل می شود.[۳۶]
دومین شان نزولی که ایشان بیان می کنند در مورد فخر فروشی ثابت بن قیس است که به قوم و نسب خویش می بالد و پیامبر۹ به او اینگونه می فرماید:
« فانظر فی وجوه هؤلاء الناس فما ترى فیها فقل لی فلما نظر قال ما أرى إلّا ألوانا مختلفه بعضها سواد و بعضها بیاض، و بعضها أحمر و الآخر أصفر. فقال ۹ :فأنت لا تفضلّهم إلّا بالتقوى و الدّین»[۳۷]
پس از این سخنان بود که آیه بر پیامبر۹ نازل شد .
۳.۴.۳.۵.۲.۲ : اصل ریشهانسان
ایشان در ادامه، به بیان منظور از «ذکر» و «انثی» در این آیه پرداخته و آدم و حوا را اصل وجودی انسان می داند.
حال وقتی ریشه اصل وجود انسان، به این دو برمی گردد، چرا باید برخی خود را برتر از دیگران بدانند به خاطر نسب و قومی که دارد.
۳.۴.۳.۵.۲.۳ : شعوب و قبایل
صاحب تفسیر «الجدید فی تفسیر القرآن المجید»، «شعب» را اعم از «قبایل» دانسته و آن را در برگیرنده قبایل می داند و فلسفه اینگونه از آفرینش را شناخت یکدیگر دانسته نه فخر به هم:
« فالمقصود من وضع طبقات النسب لیس التفاخر بالآباء و الشعوب و القبائل، بل مدار التفاخر و التفاضل ما جعله اللّه تعالى ممیّزا للشرافه و الفضیله و هو التقوى فقط، فجعل الطبقات المتعدّده لا جدوى منه إلّا أننا جعلناکم کذلک لِتَعارَفُوا أی لأن یعرف کلّ واحد منکم الآخر عند اشتراک الاسم أو نحوه مما هو سبب للشّبهه.»[۳۸]
۳.۴.۳.۵.۳ : کتاب «اطیب البیان فی تفسیر القرآن» [۳۹]
۳.۴.۳.۵.۳.۱ : عدم مبالات به توهّم
نویسنده بیان می کند که این آیه عمومیتی را در خود دارد و خطاب آن به همه انسان هاست که آدم و حوا سرشت اولیه انسان است که آن موجب فخر نیست و در این مورد به ذکر داستانی از حضرت عیسی در این مورد می پردازد :
«از حضرت عیسى[۷] پرسیدند که کدام قبیله و عشیره افضل هستند؟ حضرت عیسى[۷] یک قبضه خاک در یک دست گرفت و یک قبضه در دست دیگر و فرمود: کدامیک این دو خاک افضل از دیگر است؟
گفتند: هر دو خاک هستند متساوى فرمود ایشان هم از خاک خلق شده تمام متساوى هستند.»[۴۰]
۳.۴.۳.۵.۳.۲ : علت خلقت شعوب و قبایل
در اطیب البیان آمده است که انسان چون برای جمع و زندگی اجتماعی آفریده شده است به انسان های دیگر نیاز دارد و لازم است یکدیگر را بشناسید تا بتوانید معامله کنند و زندگی اجتماعی به خوبی شکل بگیرد.
پس فلسفه آن چیز دیگری است نه اینکه وجه برتری انسان ها باشد و تقوی است که بهترین است. [۴۱]
۳.۴.۳.۵.۴ : کتاب «الفرقان فی تقسیر القرآن بالقرآن»[۴۲]
ایشان با نگاه تیزبین خود، در کشف مقصود الهی در قرآن کریم، شاید یکی از بهترین نگاه ها را به این آیه داشته اند.
۳.۴.۳.۵.۴.۱ : تقوی
در ابتدای تفسیر این آیه، نویسنده کتاب، در بیانی تنها میزان مشخص کننده برتری انسان را در مبنای این آیه، تقوی معرفی می کند.
ایشان با اشاره به اینکه خدای متعال، تمامی انسان ها را با ندای «یا أَیُّهَا النَّاس» مورد خطاب قرار داده مشخص می شود این امر، امری است کلّی و همگان را در برمی گیرد و انسان ها نیز باید در هنگام برتری بخشیدن به دیگران نیز تقوی را معیار قرار دهند نه طغوی (از حد گذشتن) را، که به غیر از افزودن به زندگی جهنم او، هیچ چیز برایش ندارد.
تقوی، آن چیزی است که بر همگی آن معیارها برتری دارد و بر همگی آنها گسترده شده است و هر چه غیر از اوست تعصبات جاهلی است. [۴۳]
۳.۴.۳.۵.۴.۲ : ذکر و انثی
آیت الله صادقی تهرانی ;، پس از بیان مقدمه ای که در وصف تقوی گذشت، ریشه وجودی انسان را بر طبق این آیه از یک زن و مرد می داند و اصل اول در انسان را آدم و حوّا معرفی می کند.
۳.۴.۳.۵.۴.۳ : فلسفه خلقت بر اساس شعوب و قبایل
در ادامه سخن ، هدف از این تفاوت در آفرینش و نیز پدید آمدن این دسته از طبقات اجتماعی را «لتعارفوا» می دانند که به خاطر شناخت درست انسان ها پدید آمده است نه برای اختلاف ایشان:
« «لتعارفوا» حیث المماثله فی الألوان و الاشکال و اللغات تهدم أساس التعارف فالائتلاف، فلا یجوز ان یجعل هکذا اختلاف بما جعله اللّه وسیله التعارف و الائتلاف، یجعل مسکه و ذریعه للاختلاف، من لون أو لغه أم ماذا، و إنما المیزه الوحیده الکریمه، التی تؤلف شرعیا بعد التآلف الخلقی، إنما هی التقوى: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ: لوحه کریمه وحیده فی میزان اللّه، لائحه لمن اتقى اللّه، و التخلق بأخلاق اللّه لزامه أن نکرم من أکرمه اللّه.»[۴۴]
در این مورد ایشان به توضیحی در مورد معنای «شعوب» و «قبایل» اشاره دارند که به طور تفصیلی در شرح واژگان آمده است.
۳.۴.۳.۵.۴.۴ : گستردگی تقوی
نویسندهکتاب، بیان می دارد که نباید تقوی را صرفاً رابطه ای بین عبد و معبود دانست، بلکه در همه مسائلی که خدای متعال از انجام آن رضایت ندارد، می تواند تجلّی یابد.
این مسایل می تواند در مسایل سیاسی، اقتصادی، عقیدتی و … وجود دارد و متقی کسی است که در همه این میادین، تقوی پیش کند؛ همچون ائمه اطهار:.
« ترى أن هذه التقوى هی- فقط- الصله و العلاقه الشخصیه بین العبد و المعبود، أم أنها- و فی نطاق واسع- هی الاتقاء عما لا یرضاه اللّه فی کافه المیادین الحیویه، من عقائدیه و ثقافیه، اقتصادیه و سیاسیه، و من حربیه و قضائیه و جزائیه أم ماذا، فلیس الایمان محصورا فی حصار العلاقه الشخصیه.» [۴۵]
۳.۴.۳.۵.۵ : کتاب « تقریب القرآن الی الاذهان» [۴۶]
۳.۴.۳.۵.۵.۱ : ریشه گناهان
نویسنده کتاب، آقای سید محمد حسینى شیرازى، قائل است ریشه تمامی گناهانی که در آیات قبل همچون تجسس، غیبت و … آمده است ، ریشه برتر بینی انسان دارد که خود را برتر از دیگران می داند در حالیکه ایشان از یک پدر و مادر پدید آمده اند و برتری ای در اصل خلقت ندارند.
۳.۴.۳.۵.۵.۲ : تقوی
تقوی است که می تواند انسان را از این معاصی دور کند و به عنوان معیار برتری در میان انسان ها قرار بگیرد و این دسته بندی در میان انسان ها چیز مهمی نیست و صرفاً فلسفه پیدایش آن شناخت یکدیگر است. [۴۷]
۳.۴.۳.۵.۶ : کتاب «تفسیر روشن» [۴۸]
نویسنده کتاب در مورد این آیه فقط به بیان معانی آیه پرداخته و در یک جمله این دسته آیات را نتیجه می گیرد: قرب بخداوند فقط با تقوى و تزکیه از صفات سوء حاصل میشود.[۴۹]
۳.۴.۳.۵.۷ : کتاب «تفسیر نمونه» [۵۰]
۳.۴.۳.۵.۷.۱ : عمومیت آیه
در این آیه خدای متعال ، تمام مردم را مورد خطاب قرار می دهد و در آن مهمترین اصلی که ضامن نظم و ثبات است را به همراه بیان و مزیان واقعی ارزش های انسانی بیان می دارد. [۵۱]
۳.۴.۳.۵.۷.۲ : علت آفرینش بر اساس شعوب و قبایل
در این تفسیر منظور از ذکر و انثی را آدم و حوا دانسته است و بیان می دارد ، وقتی ریشه پیدایش همه انسان ها، واحد است معنا ندارد که نسب و قبیله مایه افتخار انسان باشد و صرفاً ویژگی های قبایل برای حفظ نظم زندگی اجتماعی بوده که برای شناسایی انسان است. [۵۲]
۳.۴.۳.۵.۷.۳ : معانی شعوب و قبایل
نویسندگان کتاب تفسیر نمونه به بیان نظریات مفسران دیگر در مورد معنای قبایل و شعوب از ایشان پرداخته که در یک دسته منظم می توان به صورت زیر آن را بیان کرد:
۱) دایره شعوب گسترده تر از دایره قبایل بوده و امروزهه شعب به یک ملت اطلاق می شود.
۲) شعوب اشاره دارد به طوائف عجم و قبایل به طوایف عرب.
۳) شعوب از نظر انتساب انسان به مناطق جغرافیایی است و قبایل ناظر به انتساب نژاد و خون است.
به نظر ایشان، نظریه نخست در مورد این واژه درست تر به نظر می رسد و همانطور که قبلاً بیان شد یک اتفاق نظر در مورد این واژه در میان لغت دانان عرب وجود دارد. [۵۳]
۳.۴.۳.۵.۷.۴ : معیارهای باطل
تفسیر نمونه در این میان به برخی از ارزش های دروغین که در میان انسان هاست اشاره کرده و ایشان را در دو دسته می داند . برخی ارزش انسان را در انتساب به قبایل معروف می دانند و گروهی دیگر در مال، ثروت و… ولی خدای متعال با بیان معیار دیگری خط بطلان بر همگی ایشان می کشد.
سپس نویسندگان محترم به بیان شان نزول هایی برای این آیه که نشان دهنده سخنان بیان شده است را ارائه می دارند:
« بعد از فتح مکه پیغمبر اکرم ۹ دستور داد اذان بگویند،بلال بر پشت بام کعبه رفت، و اذان گفت،” عتاب بن اسید” که از آزاد شدگان بود گفت شکر مىکنم خدا را که پدرم از دنیا رفت و چنین روزى را ندید! و” حارث بن هشام” نیز گفت: آیا رسول اللَّه ۹ غیر از اینکلاغ سیاه! کسى را پیدا نکرد؟! (آیه فوق نازل شد و معیار ارزش واقعى را بیان کرد) [۵۴]
بعضى دیگر گفتهاند: آیه هنگامى نازل شد که پیامبر ۹ دستور داده بود دخترى به بعضى ازموالى دهند (موالى به بردگان آزاد شده، یا به غیر عرب مىگویند) آنها تعجب کردند و گفتند: اى رسول خدا ۹ آیا مىفرمائید دخترانمان را به موالى دهیم؟! (آیه نازل شد و بر این افکار خرافى خط بطلان کشید)»[۵۵] [۵۶]
۳.۴.۳.۵.۷.۵ : تقوی چیست ؟
نویسندگان تفسیر نمونه این چنین می گویند:
« تقواى الهى و احساس مسئولیت درونى و ایستادگى در برابر شهوات، و پایبند بودن به راستى و درستى و پاکى و حق و عدالت این تنها معیار ارزش انسان است و نه غیر آن. هر چند در آشفته بازار جوامع کنونى این ارزش اصیل به دست فراموشى سپرده شده، و ارزشهاى دروغین جاى آن را گرفته است.
در نظام ارزشى جاهلى که بر محور” تفاخر به آباء و اموال و اولاد” دور مىزد یک مشت دزد و غارتگر پرورش مىیافت، اما با دگرگون شدن این نظام و احیاى اصل والاى إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ محصول آن انسانهایى همچون سلمان و ابو ذر و عمار یاسر و مقداد بود.»[۵۷]
و در ادامه به نگاه قرآنی به کلمه تقوی پرداخته و اوصافی که در قرآن کریم برای این کلمه آورده شده است اشاره می کنند . این اوصاف عبارتند از: بهترین زاد و توشه،[۵۸] بهترین پوشش،[۵۹] علم آفرین،[۶۰] قرین نیکی[۶۱] و عدالت بودن[۶۲] و در نهایت آن را واژه ای در مقابل فجور معرفی می کند[۶۳] .
در نهایت ایشان در معنای تقوی اینگونه می گویند:
« تقوى، همان احساس مسئولیت و تعهدى است که به دنبال رسوخ ایمان در قلب بر وجود انسان حاکم مىشود و او را ازفجور و گناه باز مىدارد، به نیکى و پاکى و عدالت دعوت مىکند، اعمال آدمى را خالص و فکر و نیت او را از آلودگیها مىشوید.
هنگامى که به ریشه لغوى این کلمه باز مىگردیم نیز به همین نتیجه مىرسیم، زیرا تقوى از «وقایه» به معنى کوشش در حفظ و نگهدارى چیزى است، و منظور در اینگونه موارد نگهدارى روح و جان از هر گونه آلودگى، و متمرکز ساختن نیروها در امورى است که رضاى خدا در آن است.»[۶۴]
در این میان به مراحلی که علامه مجلسی ; در کتاب بحارالانوار برای تقوی آورده اشاره کرده[۶۵] و در نهایت با اشاره به برخی از سخنان امام علی ۷ و امام رضا ۷ در وصف تقوی کلام خویش را به پایان می برند.
۳.۴.۳.۶ : جمع بندی رویکرد تربیتی مفسّران امامی ایرانی معاصر به آیه ۱۳ سوره حجرات
جامع سخن در مورد رویکرد به این آیه آن است که شاید یکی از آیاتی که به خوبی مورد بحث قرار گرفته و زوایای تربیت اجتماعی مورد بحث مفسران قرار گرفته است، همین آیه می باشد که توانسته اند محوریت تقوی را به عنوان تنها معیار ارزش بخش انسان معرفی کنند.
[۱]. ترجمه استاد مجتبی مینوی.
[۲]. خلیل بن احمد فراهیدی، پیشین، ج ۱، ص ۲۶۳.
[۳]. اسماعیل بن احمد جوهری، پیشین، ج ۱، ص ۲۵۵.
[۴]. حسین بن محمد راغب اصفهانی، پیشین، ج ۱، ص ۴۵۵. (الشِّعْبُ: القبیله المتشعّبه من حیّ واحد، و جمعه: شُعُوبٌ، قال تعالى: شُعُوباً وَ قَبائِلَ [الحجرات/ ۱۳] )
[۵]. همان (و الشِّعْبُ من الوادی: ما اجتمع منه طرف و تفرّق طرف، فإذا نظرت إلیه من الجانب الذی تفرّق أخذت فی وهمک واحدا یتفرّق، و إذا نظرت من جانب الاجتماع أخذت فی وهمک اثنین اجتمعا.)
[۶]. فخرالدین بن محمد طریحی، پیشین،ج ۲ ،ص ۹۰. (قیل الشُّعُوبُ من العجم کالقبائل من العرب.)
[۷]. احمد بن فارس، پیشین، ج۳، ص۱۹۰-۱۹۱. (الشین و العین و الباء أصلان مختلفان، أحدهما یدلُّ على الافتراق، و الآخر على الاجتماع. ثمَّ اختلف أهلُ اللغه فى ذلک، فقال قومٌ: هومن باب الأضداد. و قد نصَّ الخلیلُ على ذلک. و قال آخرون: لیس ذلک من الأضداد، إنّما هى لغات. قال الخلیل: من عجائب الکلام و وُسْع العربیَّه، أنَ الشَّعْب یکون تفرُّقاً، و یکون اجتماعا.)
[۸]. حسن مصطفوی، پیشین، ج ۶، ص ۶۸.
[۹]. علی اکبر دهخدا، پیشین، ج۹، ص ۱۲۶۱۷.
[۱۰]. محمد معین، پیشین، ج ۲، ص ۲۰۴۷.
[۱۱]. خلیل بن احمد فراهیدی، پیشین، ج ۵، ص ۲۳۱ (القَوْمُ: الرجال دون النساء ؛ الصحاح ، ج ۵ ، ص ۲۰۱۶: الْقَوْمُ: الرِجال دونَ النساء، لا واحدَ له من لفظه) ؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، پیشین، ج ۱، ص ۶۹۳ (و الْقَوْمُ: جماعه الرّجال فی الأصل دون النّساء، و لذلک قال: لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ الآیه [الحجرات/ ۱۱] )؛ احمد بن محمد فیومی، پیشین، ج ۲ ،ص ۵۲۰ (الْقَوْمُ) جَمَاعَهُ الرِجَّالِ لَیْسَ فِیهِمُ امْرَأَهٌ الْوَاحِدُ رَجُلٌ و امرُؤٌ مِنْ غَیْرِ لَفْظِهِ.)
[۱۲]. احمد بن محمد فیومی، پیشین، ج ۲ ،ص ۵۲۰ (و الْجَمْعُ (أَقْوَامٌ) سُمُّوا بِذَلِکَ لِقِیَامِهِمْ بِالْعَظَائِمِ وَ الْمُهمَّاتِ قَالَ الصَّغَانِىُّ وَ رُبَّمَا دَخَلَ النِّسَاءُ تَبَعاً لِأَنَّ قَوْمَ کُلِّ نَبِىِّ رِجَالٌ وَ نِسَاءٌ وَ یُذَکَّرُ الْقَوْمُ وَ یُؤَنَّث)
[۱۳]. حسین بن محمد راغب اصفهانی، پیشین، ج ۱، ص ۶۹۳ (فی عامّه القرآن أریدوا به و النّساء جمیعا، و حقیقته للرّجال لما نبّه علیه قوله: الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ الآیه [النساء/ ۳۴].)
[۱۴]. حسن مصطفوی، پیشین، ج۹، ص ۳۴۵.
[۱۵]. برای مطالعه بیشتر در این مورد به کتاب جامعه در قرآن ، نوشتهآیت الله جوادی آملی نشر اسراء صفحات ۳۴ تا ۳۹ مراجعه نمایید .
[۱۶]. عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج ۵، ص ۹۷،ح ۸۶ ؛ محمد بن محمد رضا قمی مشهدی، پیشین، ج ۱۲، ص ۳۵۰.
[۱۷]. عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج ۵، ص ۹۷،ح ۸۷ ؛ محمد بن محمد رضا قمی مشهدی، پیشین، ج ۱۲، ص ۳۵۰. (و روى ان رجلا سأل عیسى بن مریم اى الناس أفضل؟ فأخذ قبضتین من تراب ثم قال: اى هاتین أفضل؟ الناس خلقوا من تراب، فأکرمهم أتقاهم.)
[۱۸]. علی بن ابراهیم قمی، پیشین، ج۲، ص ۳۲۲؛ محمد بن محمد رضا قمی مشهدی، پیشین، ج ۱۲، ص ۳۴۹.
[۱۹] . سید هاشم بحرانی، پیشین، ج ۵، ص ۱۱۴؛ محمد بن محمد رضا قمی مشهدی، پیشین، ج ۱۲، ص ۳۴۸؛ محمد بن علی ابن بابویه، عیون اخبارالرضا 7، تهران، نشر جهان، ۱۳۸۷ق، اول، ج۲، ص ۲۳۶.
[۲۰]. محمد بن حسن طوسی، امالی، قم، نشردارالثقافه، ۱۴۱۴ق، اول، ص: ۱۴۷؛ سید هاشم بحرانی، پیشین، ج ۵، ص۱۱۳؛ عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج ۵، ص ۹۹، ح ۹۵؛ محمد بن محمد رضا قمی مشهدی، پیشین، ج۱۲ ، ص ۳۵۴.
[۲۱]. سید هاشم بحرانی، پیشن، ج ۵، ص ۱۱۶.
[۲۲]. همان.
[۲۳]. عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج ۵، ص ۹۷، ح ۸۸؛ محمد بن محمد رضا قمی مشهدی، پیشین، ج۱۲، ص ۳۵۱.
[۲۴] . سید هاشم بحرانی، پیشین، ج ۱۵، ص ۱۱۶، عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج۵ ، ص ۹۷، ح ۸۵.
[۲۵]. محمد حسین طباطبایی، پیشین، ج ۱۸، ص ۳۲۵-۳۲۸.
[۲۶]. همان، ص ۳۲۵.
[۲۷]. راغب اصفهانی قائل است گه شعب ، قبیله ایست که از قبایل دیگر جدا شده است و سید محمود آلوسی در روح المعانی قائل است که شعوب به معنای نژادهای غیر عرب از قبیل ترک ، فارس ، هندی و … است و قبایل منظور تیره های عرب است.
[۲۸]. محمد حسین طباطبایی، پیشین، ج ۱۸، ص ۳۲۶.
[۲۹]. سید محمود آلوسی، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه ۱۴۱۵ق، او، ج ۱۶، ص ۲۶.
[۳۰]. همان.
[۳۱]. همان.
[۳۲]. همان، ص ۳۲۷.
[۳۳]. همان. (ترجمه: آن مزیتى که مزیت حقیقى است و آدمى را بالا مىبرد، و به سعادت حقیقیش که همان زندگى طیبه و ابدى در جوار رحمت پروردگار است مىرساند، عبارت است از تقوى و پرواى از خدا. آرى، تنها و تنها وسیله براى رسیدن به سعادت آخرت همان تقوى است که به طفیل سعادت آخرت سعادت دنیا را هم تامین مىکند، و لذا خداى تعالى فرموده: «تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَهَ» و نیز فرموده: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى»، و وقتى یگانه مزیت تقوى باشد، قهرا گرامىترین مردم نزد خدا با تقوىترین ایشان است، هم چنان که در آیه مورد بحث هم همین را فرموده.)
[۳۴]. همان، ص ۳۲۸.
[۳۵]. محمد بن حبیب الله سبزواری نجفی، پیشین، ج۶، ص۵۱۴-۵۱۷.
[۳۶]. همان، ص ۵۱۴.
[۳۷]. همان.
[۳۸]. همان، ص۵۱۶.
[۳۹]. عبدالحسین طیب، پیشین، ج۱۲، ص۲۳۱-۲۳۲.
[۴۰]. همان، ص ۲۳۱.
[۴۱]. همان، ص ۲۳۲.
[۴۲]. محمد صادقی تهرانی، پیشین، ج ۲۷، ص ۲۵۴-۲۵۸.
[۴۳]. همان، ص ۲۵۴.
[۴۴]. همان، ص ۲۵۷.
[۴۵]. همان، ص ۲۵۸.
[۴۶]. سید محمد حسینی شیرازی، پیشین، ج ۵، ص ۲۰۸.
[۴۷]. همان.
[۴۸]. همان.
[۴۹]. حسن مصطفوی، پیشین، ج۱۶، ص ۲۹.
[۵۰]. ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج ۲۲، ص ۱۹۶-۲۰۷.
[۵۱]. همان، ص ۱۹۶.
[۵۲]. همان، ص ۱۹۷.
[۵۳]. همان.
[۵۴]. محمد بن احمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۶۴، اول، ج ۹ ،ص ۶۱۶۰.
[۵۵]. همان.
[۵۶]. ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج۲۲، ص ۲۰۰-۱۹۹.
[۵۷]. همان، ص ۲۰۲.
[۵۸]. تَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیرَْ الزَّادِ التَّقْوَى (بقره /۱۹۷)
[۵۹]. لِبَاسُ التَّقْوَى ذَالِکَ خَیر(اعراف/۲۶)
[۶۰]. وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ الله (بقره /۲۸۲)
[۶۱]. وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى (مائده / ۲)
[۶۲]. اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى (مائده/۸)
[۶۳]. اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى (شمس/۸)
[۶۴] . تفسیر نمونه، ج۲۲، ص: ۲۰۴-۲۰۵
[۶۵]. علامهمجلسی،یک نگاه فردی به واژه تقوی داشته و تحقق آن را در چهار مرحله می داند: مرحله نخست نگهداری نفس از عذاب جاویدان از طریق تحصیل اعتقادات صحیح . مرحله دوم پرهیز از هر گونه گناه اعم از ترک واجب و فعل معصیت و مرحله پایانی خویشتندارى در برابر آنچه قلب آدمى را به خود مشغول مىدارد و از حق منصرف مىکند، و این تقواى خواص بلکه خاص الخاص است . ( بحارالانوار ، ج ۲۲ ، ص ۲۰۵)