مقدمه
در سبک های تربیتی، دو مولفه بسیار مهم است و در شکل دهی انواع چهارگانه سبک های تربیتی نقش مهمی دارد. این دو مولفه عبارتند از: محبت و قاطعیت که چهار سبک تربیتی زیر را شکل می دهند.
- سبک تربیتی مقتدرانه: در این سبک تربیتی، محبت و قاطعیت در حد تعادل وجود دارد.
- سبک تربیتی مستبدانه: در این سبک تربیتی آنچه بیش از حد وجود دارد قاطعیت والدین است که این قاطعیت در نظارت شدید بر رفتارهای فرزندان جلوه گری می نماید.
- سبک تربیتی سهل گیرانه: در این سبک تربیتی به خلاف مستنبدانه، قاطعیت و نظارتی وجود ندارد و در عوض محبت به شدت در این سبک تربیتی حضورداد.
- سبک تربیتی طرد کننده: در این نوع از سبک تربیتی، نه محبتی وجود دارد و نه قاطعیتی. از همین روی این افراد بسیار مستعد تبدیل شدن به افراد بزهکار را دارند.
آسیب های محبت افراطی به فرزندان
۱٫توقع آفرینی
« نیکی چو از حد بگذرد، نادان خیال بد کند» این بند از شعر فارسی، کلامی است حکیمانه از شاعر شیرین سخن فارسی، سعدی شیرازی است. این کلام، بیان گر واقعیتی است که امروزه والدین، آسیب های آن را بهتر از گذشتگان درک می کنند. در زمان های گذشته فرزندان در بسیاری از سختی های تهیه معاش زندگی همراه خانواده بودند، ازهمین روی با سختی ها بزرگ می شدند و خواسته های آنها بر اساس همان رنج ها و سختی ها شکل می گرفت.
اما امروزه به خاطر سبک های تربیتی نادرست و سیستم های آموزشی و تربیتی غیرعادلانه و نیز پندارهای نادرست والدین، فرزندان در هیچ کدام یک از سختی های زندگی همراه والدین نیستند و شریکی در تهیه معاش به شمار نمی آیند که حتی تا پایان دهه دوم و سوم زندگی خود، وبالی بر گردن والدین هستند.
از همین روی این والدین به جای تعادل در محبت به فرزندان خود، جانب افراط را پیش می گیرند و آسیبی که برای آنها به همراه دارد، توقعاتی بیش از اندازه ایست که این فرزندان دارند.
۲٫ زودرنج شدن
آسیب دیگری که محبت افراطی به همراه دارد، زودرنجی فرزندان است. این افراد عادت ندارند که از سوی والدین خود جواب «نه» بشنوند. این افراد همیشه در ارتباطات خود با دیگران آن چیزی که برایشان دارای اهمیت بسیار است، همانا احساسات و خواسته های شخصی خود می باشد. به همین خاطر این دست از افراد نمی توانند در گروه های همسالان خود، نقش های خوبی را ایفا کنند، چرا که نیاموخته اند که در کنار خواسته ها و نیازهایی که ایشان دارند، افراد دیگری نیز وجود دارند که آنها هم خواسته ها و نیازهایی دارند. همانطور که ایشان سلایق خاصی دارند، افراد دیگری نیز هستند که دارای سلایقی متفاوت با سلایق ایشان دارند.
در صورت ورود به گروه ها برای اینکه بتوانند خواسته های خود را بر دیگران تحمیل کنند از ابزار قدرت و یا تحقیر و تحمیق دیگران بهره می گیرند و سعی می کنند در رابطه خود با افراد، یک رابطه برد-باخت را به نفع خود شکل بدهند.
۳٫ عدم جامعه پذیری
افرادی که والدین ایشان، صرفاً آنها را با محبت مانوس کرده اند، نمی توانند قوانین حاکم در جامعه را بپذیرند. خانواده از آن روی که خود یک نهاد اجتماعی است، دارای قوانین و مرزهایی است که هر کدام یک از اعضاء باید خود را پایبند و مقید به آن قوانین کند و ریشه های شکل گیری شخصیت جامعه پذیر در همین نهاد ابتدایی صورت می گیرد. اما خانواده ای که فرزندان در آن با هیچ قانون و قواعدی روبرو نشده اند و مقررات خانواده با خواسته های ایشان شکل گرفته است، هیچ گاه نمی توانند در جامعه ای وارد شوند که خواسته های ایشان مورد توجه نیست. خواسته های متعارض با خواسته های ایشان فراوان است. از همین روی یکی از آسیب های محبت افراطی پرورش فرزندانی نابهنجار و گاه پیدایی افرادی مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی است.
۴٫ غلبه احساسات بر عقلانیت
برتری انسان بر دیگر مخلوقات، داشتن عقل و توان بهره گیری از آن است. انسان هایی که عقل خود را به درستی پرورش نداده باشند، نمی توانند از این موهبت الهی بهره گیرند. یکی از گونه های تربیتی که درسرنوشت انسان و سعادت او بسیار نقش دارد، تربیت فلسفی و عقلانی است. هر دو این گونه های تربیتی نقش بسیار مهمی دارند ولی خانواده هایی که اقدام به محبت افراطی نسبت به فرزندان خود می کنند، عملاً آنها را احساسی و زود رنج بار می آورند و در حقیقت به آنها می آموزند بهترین ابزار در هنگام تعارضات با دیگران، احساسات است نه عقلانیت. از همین روی فرزندان تربیت شده این خانواده ها در هنگام تعارض در روابط با دیگران یا تسلیم را برمی گزیند و یا اجتناب را.
۵٫ عدم مطلوبیت های تربیتی
همه همت والدین از سختی هایی که در فرزندآوری و فرزندپروری دارند این است که فرزندی داشته باشند که بتوانند در دوران میانسالی و پیری از همراهی با ایشان بهره مند شوند. محبت در افراط نمی تواند این مطلوب را برای انسان به همراه داشته باشد.
برای اینکه بتوانیم فرزندانی صالح را تربیت کنیم لازم است محبت در حد تعادل به همراه یک اقتدار وجود داشته باشد.
نویسنده: محمدحسین افشاری