مرحله دوم
در درسهای پیش آموختید که علوم حدیث مجموعهای از علوم هستند که ما را در اخذ و فهم حدیث کمک میکنند؛ و همچنین آموختید که علم رجال، علمی است که به ما کمک میکند تا حدیثی را از راه سند آن به معصوم نسبت داده و حدیث را مورد سنجش و ارزیابی قرار دهیم.
حال باید به مرحله دوم بپردازیم و آن این است که چگونه کلام معصوم را بفهمیم؟ آیا فهم کلام معصوم(علیه السلام) نیاز به دانستن برخی از قواعد و توجه به برخی موارد را ندارد.
علمی که به این قسمت میپردازد و ما را در استفاده از کلام معصوم(علیه السلام) یاری میدهد، علم فقه الحدیث یا منطق فهم حدیث است.
تعریف این علم
با مطالبی که گذشت میتوان این علم را اینگونه تعریف کرد:
علم فقه الحدیث، علمی است که با بررسی متن حدیث و بوسیله آموزش سیر منطقی فهم حدیث، دانش پژوه این علم را در فهم مقصود معصوم(علیه السلام) یاری میرساند.
حال این سؤال مطرح میشود که علم فقه الحدیث چگونه به این هدف میرسد؟
این علم با ارائه مبانی و آموزش سیر منطقی فهم حدیث که از قواعد ادبی، اصولی، کلامی و دیگر قوانین عقلی و عُقلایی استخراج شده است، دانش پژوه را یاری میدهد تا بتواند آن معنایی را که معصوم(علیه السلام) در نظر داشته است را درک کرده و به آن مقصودی که در مظر داشته است برسد.
چرا فقه الحدیث
همانطور که در درس اول بیان شد، حدیث به عنوان یکی از منابع فهم دین دارای جایگاه بسیار بالایی در بین مسلمانان است و احادیث بسیاری در تفسیر قرآن، علم فقه، اخلاق و مباحث تاریخی وجود دارد که اگر اینها کنار گذاشته شوند دیگر راهی برای کسب معارف دین باقی نمیماند.
امام صادق(علیه السلام) در سخنی، فهم حدیث را مهمتر از نقل کردن روایت میدانند :
حَدِیثٌ تَدْرِیهِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفٍ تَرْوِیهِ وَ لَا یَکُونُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ فَقِیهاً حَتَّى یَعْرِفَ مَعَارِیضَ کَلَامِنَا وَ إِنَّ الْکَلِمَهَ مِنْ کَلَامِنَا لَتَنْصَرِفُ عَلَى سَبْعِینَ وَجْهاً لَنَا مِنْ جَمِیعِهَا الْمَخْرَجُ[۱].
اگر حدیثی را خوب بفهمی بهتر از آن است که هزار حدیث را روایت کنی و هیچ کدام یک از شما فقیه و دانشمند نمیشود تا اینکه سخنان کنایهای و سربسته ما را بفهمد چرا که گاه سخنان ما هفتاد تفسیر دارد که برای توجیه هر یک از آنان پاسخی در نزد ماست.
با خواندن این روایت، دانسته میشود که امامان معصوم(علیه السلام)، خود اولین کسانی بودند که سفارش به آموختن این نوع از مسائل میشدند.
فایده این علم
با دانستن این علم، نزدیکترین معنایی که مقصود معصوم(علیه السلام) بوده برای انسان کسب میشود، بطوریکه عالِم به این علم میتواند به راحتی آن معنای در ذهن معصوم(علیه السلام) را درک کند.
نتیجه نهایی این میشود که هر کس که بیشتر احادیث را میداند و تسلط بهتری در درک معنای ایشان دارد، آگاهتر به معارف اهلبیت(علیهم السلام) میباشد.
یَا بُنَیَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّیعَهِ عَلَى قَدْرِ رِوَایَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ فَإِنَّ الْمَعْرِفَهَ هِیَ الدِّرَایَهُ لِلرِّوَایَهِ وَ بِالدِّرَایَاتِ لِلرِّوَایَاتِ یَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِیمَان[۲].
یکی دیگر از مواردی که دانستن فقه الحدیث به ما یاری میدهد، تشخیص حدیث صحیح است.
منظور از تشخیص حدیث صحیح این است که برخی از احادیثی که دارای سند مورد قبولی نیستند و گاه حتی سند آن در طول تاریخ از بین رفته است، با کمک این علم و بررسی محتوای متن آن میتوانیم آن را منتسب به معصوم(علیه السلام) بدانیم که خود این عمل دارای پیچیدگی خاص خود است.
در ضمن با دانستن این علم میتوان بین احادیث متعارض، به گونهای برخورد کرد که از تمامی ایشان یک معنای واحد بدست آورد.
پیشینه این علم
آغازگر سنّت نیکوی تفسیر حدیث و نیز نقد آن ،امام علی(علیه السلام) بود. در زمان بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله)، یاران و اصحاب حضرت(صلی الله علیه و آله) برای فهم بهتر روایات به خدمت امام(علیه السلام) میرسیدند و امام علی(علیه السلام) به عنوان پاسدار میراث پیامبر(صلی الله علیه و آله)، فهم صحیح و معقول از احادیث را به ایشان ارائه میکرد. [۳]
یکی از کسانی که در این مورد بسیار از ایشان سؤال نموده است، سلیم بن قیس هلالی است.
امام صادق(علیه السلام)، خاندان اهلبیت(علیهم السلام) را به عنوان مفسران حدیث و نقّاد سخنان غالیان، بدعتهای جاهلان و تفسیرهای نادرست ایشان معرّفی میکند. [۴]
در زمان حضور معصومین(علیهم السلام) فعالیتهای فقه الحدیثیای صورت گرفت که میتوان به برخی از آنها اشاره کرد:
۱. عرضه احادیث بر ائمه(علیهم السلام) از سوی اصحاب و یاران ایشان و نقد و تصحیح ائمه(علیهم السلام) و ردّ بعضی از برداشتهای نادرست از احادیث.
۲. بیان معنای کلمات مشکل موجود در برخی از روایات پیامبر(صلی الله علیه و آله).
۳. تبیین زمان و علت صدور حدیث.
۴. جمع آوری برخی از روایات عیب دار و حل و نقد آن توسط یاران ائمه(علیهم السلام)؛ همچون: یونس بن عبدالرحمان نویسنده کتاب «علل الحدیث ».
بعد از عصر غیبت صغری، تا زمان معاصر نیز کتابهای بسیاری نیز در این مورد نوشته شد.[۵]
زیر شاخههای این علم
فقه الحدیث که در بین علوم حدیثی، علم اَعْلی شناخته میشود، خود از چند زیر شاخه تشکیل شده است که دانستن تمامی این دانشها، لازمه ملکه شدن این علم است.
الف ) غریب الحدیث
فهمیدن کلام یک شخص وابسته به دانستن معانی تمام واژگانی است که آن متکلّم در کلام خویش به کار برده است.
بدین معنا که اگر در بین کلمات متکلّم و یا در برخورد با یک متن، اگر کلمهای در آن باشد که معنای آن دانسته نشود، ممکن است در فهم مقصود کلام آن شخص راه به بیراهه تبدیل شده و از فهم کلام او فرسنگها دور شویم.
دانش غریب الحدیث به عنوان زیر شاخههای فقه الحدیث با بیان معانی مفردات کلمات، به فهم حقایق و معارف دین کمک میکند.
در برخورد با کلماتی که از لحاظ معنا برای ذهن نا آشنا و غریب است باید مراحل زیر را طی نمود:
۱. یافتن معنای اصلی[۶].
۲. یافتن معنای استعمالی. [۷]
۳. یافتن معنای حقیقی و مجازی. [۸]
۴. معنای اصطلاحی لفظ.[۹]
ب ) اسباب ورود حدیث
همانطور که در تفسیر قرآن کریم دانستن شأن نزول آیات، ما را در فهم درست از آیات راهنمایی میکند، دانستن فضای صدور حدیث و علّت آن نیز زمینه بهتری را برای فهم درست از روایات پدید میآید.
به حدیث زیر بنگرید:
قالَتْ فاطمهُ الزَّهرا: الْجَارُ ثُمَّ الدَّارُ. [۱۰]
در برخورد اول با این حدیث، دو معنا در ذهن پدید میآید:
أ. ابتدا نیازمندیهای همسایه ات را برآورده و بعد نیازهای خانواده ات را رفع کن.
ب. در هنگام خرید یا اجاره منزل، ابتدا در مورد همسایگان خود تحقیق کن و ایشان را بشناس. اگر همسایهها خوب بودند، خانه مورد نظر را اجاره یا خریداری کن.
حال با این اختلاف برداشتی که در این میان پدید آمده است تنها یک چیز این مشکل را حلّ میکند و آن دانستن فضایی است که این حدیث از سوی معصوم(علیه السلام) در آن بیان شده است.
ج ) اختلاف الحدیث
یکی از مشکلاتی که محقّقین علوم دینی با آن روبرو هستند، وجود اختلاف در معانی احادیث است؛ بدین معنا که در نگاه اوّل بین دو کلام از معصومین(علیهم السلام)، تعارضی دیده میشود که حل آن برای کسانی که مسلّط به فقه الحدیث نیستند ،کاری سخت و بلکه محال است.
اختلاف موجود در روایات ممکن است به دلایل زیر باشد:
o تقیّه (به عنوان مهمترین عامل اختلاف حدیث)
o علتهای مختلف در صادر شدن احادیث
o تفاوتی که در فهم مخاطبین و نوع ایشان بوده است.
o نسخ شدن حکم اوّل بوسیله حکم و حدیث دوم
o بیان مصادیق مختلف برای یک مفهوم دینی
o جعل، وضع و نسبت دادن سخنی به دروغ به معصومین(علیهم السلام)
به دو حدیث زیر بنگرید:
۱) رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ(صلی الله علیه و آله): الْفَقْرُ فَخْرِی وَ بِهِ أَفْتَخِر.[۱۱]
(فقر مایه افتخار و مباهات من است و به آن افتخار میکنم.)
۲) قَالَ(صلی الله علیه و آله): کَادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً.[۱۲]
(چه بسا فقری که کفر باشد.)
در نگاه اول بین این دو حدیث اختلاف بسیاری دیده میشود، از یک طرف پیامبر(صلی الله علیه و آله)، فقر را مایه مباهات میدانند و از سوی دیگر فقر را مایه کفر به خدا.
آیا هر دو کلام از پیامبر(صلی الله علیه و آله) صادر شده است؟ آیا معنای فقر در هر دو سخن یکی است؟ چگونه میتوان این دوکلام را با هم جمع کرده و نتیجهای درست گرفت؟
یکی از کتابهایی که درحلّ تعارضات موجود در بین احادیث اقدام کرده است، کتاب «کتاب من لایحضره الفقیه» نوشته شیخ صدوق میباشد که درکتاب خویش، با بیان معانی لغات مشکل و تفسیر آنان در رفع تعارضات اخبار کوشیده است.
د ) علل الحدیث
یکی دیگر از مشکلاتی که در فهم حدیث به عنوان معضل شناخته میشود، عیبهای پنهانی است که در متن و یا سند حدیث است که در ابتدای امر و خواندن احادیث، قابل مشاهده نیست.
از جمله این نقصها، افتادگی بعضی از راویان در میان سند و یا اضافه و کم شدن الفاظی در متن و یا سند حدیث است.
راه حلّ این مشکل چیست ؟!
یکی از دانشهایی که به عنوان راه کار حلّ این مشکل تدوین شده است، علل الحدیث است که با آموزش یکسری قواعد علمی، آگاه به این علم میتواند احادیث معلّل (عیب دار) را در کنار احادیث متشابه قرار دهد و با این عمل افتادگیها و یا افزونیهای اسناد و متن را آشکار میکند.
به عنوان نمونه میتوان به حدیث زیر اشاره کرد؛ در این حدیث به اشتباه در سند حدیث نام پیامبر(صلی الله علیه و آله) آورده شده است ،در حالیکه این حدیث از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نمیباشد.
اَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قال: اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) قَالَ: لَا تَکْتُبُوا عَنِّی غَیْرَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ کَتَبَ عَنِّی غَیْرَ الْقُرْآنِ فَلْیُمْحِه.[۱۳]
با مقایسه سند حدیث، این مطلب به دست میآید که حدیث را یک نفر، آن هم به نحو مرفوع (یعنی مستند شده به معصوم(علیه السلام)) نقل کرده و بقیه آن را منتسب به ابوسعید خُدری کردهاند.
یکی از کتابهایی که در این مورد نوشته شدت است، کتاب «الاخبار الدخیله» نوشته علامه محمد تقی شوشتری میباشد.
ه ) نقد الحدیث
این علم همانطور که از نامش مشخص است، با بررسی احادیث به وسیله قواعد علمی، متون صحیح، قوی و معتبر را از روایات ساختگی و ضعیف جدا مینماید؛ چرا که شناخت احادیث مجعول و ساختگی کار آسانی نمیباشد و برای به دست آوردن این قوه نیاز به آموختن این سری از قواعد و تمارین بسیار است.
در این علم برای نقد احادیث، معیارهایی به دانش پژوه میدهد که این معیارها عبارتند از:
o مقایسه حدیث با آیات قرآن کریم
o مقایسه حدیث با سنّت و احادیث قطعی
o مقایسه حدیث با ضروریّات دین و مذهب
o مقایسه حدیث با عقل فطری و بدیهی
o مقایسه حدیث با علم تجربی قطعی
o مقایسه حدیث با مسلّمات تاریخی
در صورت تعارض حدیث با یکی از معیارهای بیان شده، آن حدیث ساختگی محسوب شده و باید نسبت به آن توقّف کرده و آن را به کار نبرد.
به عنوان نمونه میتوان به کتاب «عیون اخبار الرضا(علیه السلام)» در ضمن مناظره مأمون و علمای اهل سنّت اشاره نمود :
شخصی در سخنی بیان نمود که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودهاند: ابوبکر و عمر آقای پیران بهشتند.
مأمون در جواب او بیان داشت که وقوع این حدیث محال است، چرا که در بهشت پیری وجود ندارد تا بخواهد آقایی برای آن در نظر گرفت.
این حدیث با مسلّمات و ضروریات دین و همچنین سنّت و آیات قرآن درتعارض است.
کتاب «نقدالحدیث» نوشته حسن حاج حسن از جمله کتابهایی است که در این مورد نوشته شده است.
[۱]. بحارالانوار، ج۲، ص ۱۸۵
[۲]. همان، ج ۱، ص ۱۰۶، ح ۲
[۳]. روش فهم حدیث، ص ۲۴
[۴]. اصول کافی، ج ۱، ص ۳۲
[۵]. برخی از این کتابها عبارتند از :¬
®
· در قرن ۳ تا ۵ هجری: معانی الاخبار (شیخ صدوق)، الاستبصار فیما اختلف الاخبار (شیخ طوسی)
· در قرن ۶ تا ۹ هجری: مصابیح القلوب (ابوسعید حسن بن حسین سبزواری)
· قرن دهم هجری: منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان (شیخ جمال الدین حسن)
· قرن ۱۱ و ۱۲ هجری: الوافی (ملا محسن فیض کاشانی)
· قرن معاصر: مصابیح الانوار فی حل المشکلات الاخبار (سید عبدالله شبّر)
[۶]. منظور از معنای اصلی، همان روح معناست که در تمامی کابردهای این کلمه در کلام متکلّمین است
[۷]. منظور از معنای استعمالی، معنایی است که متکلّم آن معنا را در نظر داشته و به کار برده است.
برخی از کتابهای غریب نگاری وجود دارند که به بررسی کلمات آیات و روایات پرداخته و این معانی را که مد نظر شارع مقدس بوده را بیان داشتهاند.
این نوع غریب نگاری خود شیوه ای در تدوین کتابهای فرهنگ لغت است.
[۸]. ممکن است متکلم در بیان کلمه گاه معنای مجازی یک لفظ را استعمال کرده باشد و یا از کنایه و استعاره استفاده نموده باشد. به همین خاطر، دانستن هر یک از این معانی، مخاطب را در فهم بهتر کلام یاری میرساند.
[۹].معنای اصطلاحی آن دسته از معانیایست که در دین اسلام و در مکتب دینی آن مورد استعمال شده و معنایی غیر از معنای استعمالی و رایج است. همچون: صلوه، زکات و…
[۱۰]. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۸۲، ح ۴
[۱۱]. همان، ج ۶۹، ص ۲۹، ح ۲۶
[۱۲]. همان.
[۱۳]. صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، ج ۸، ص ۷۲۹