راه شناسایی موانع درونی
یکی از بهترین راه ها برای تشخیص این موانع درونی، «گفتگوی سقراطی»[۱] است. با او به گفتگو بپردازید و از او بخواهید بیان کند که چرا قاطع نیست؟ قاطعیت در نگاه او به چه معناست؟ آیا چون بلد نیست بگوید نه، احساس می کند قاطعیت ندارد و یا نه؟ به مرور با همین سبک گفتگو می توانید به او این باور رو بدهید که بسیاری از مفاهیم ارزشی در ذهن او به درستی شکل نگرفته است و باید در این مورد تجدید نظر کند.
گام سوم) آشنا نمودن فرد با حقوق فردی و اجتماعی
قاطعیت میوه حق مداریست. شناخت حقوق به ما این جسارت را می دهد که در چه موقعیت هایی باید از خود قاطعیت بدهیم تا حقوق مان پایمال نشود. انسان ها از آن روی که انسان هستند، دارای حقوقی مربوط به انسانیت خود هستند از همین روی باید این حقوق را به خوبی شناخت و در مورد خود و دیگران به اجرا در آورد. نه اجازه داد حقی از او ضایع شود و نه او حقی از دیگری را ضایع کند.
برخی از این حقوق عبارتند از:
- حق داشتن افکار، رفتار و احساسات ویژه خود
- حق اشتباه کردن غیر عمد
- حق انتخاب
- حق نپذیرفتن مسئولیت مشکلات دیگران
- حق تصمیم گیری
- حق درخواست کردن
- حق «نه» گفتن
- حق عدم ارائه دلیل جهت توجیه رفتار خود
- حق گفتن کلماتی چون: «نمی دانم»، «نمی خورم»، «نمی پوشم» و …
کسی که این حقوق را در خود باور نداشته باشد، نمی تواند از خود قاطعیت نشان دهد.
گام چهارم) آموزش تمایز دادن میان قاطعیت از اخلاق، هنجار و قانون
هر انسانی باید در زندگی خود به چارچوب هایی که در اجتماعی که در آن زیست می کند، خود را پایبند و مقید بداند. از آن روی که دارای حقوقی است، اجازه ندارد آن چارچوب ها را زیر پا بگذارد. اخلاق، هنجارها و قوانین اجتماعی شکل دهنده همان چارچوب هاست.
قاطعیت هیچ منافاتی با اخلاق ندارد. از همین روی هیچ کس حق ندارد به اسم قاطعیت، اخلاق را زیر پا بگذارد. گاه دوستی از شما پول می خواهد و شما پولی دارید و به آن نیاز ندارید. در این صورت اخلاق به شما حکم نخواهد کرد که سریع پول خود را در اختیار آن شخص قرار دهید. بلکه در این میان باید شخصیت آن فرد را نیز سنجید و اینگونه برداشت نکرد که اگر پول را در اختیار او قرار ندهید یک کار بی اخلاقانه ای را انجام داده اید. قاطعیت در اینجا حکم می کند که مقداری در مورد عواقب کار خود سنجشی داشته باشید که آیا آن فرد واقعاً نیازمند است و آن پول را در راه درستی خرج می کند یا نه؟
با بیان این مصادیق و نمونه ها، می توان پی برد که این مفاهیم با قاطعیت تمایز و تفاوتی ندارند.
گام پنجم) شناسایی و فهرست نمودن موقعیت های هدف (سیاهه قاطعیت)
شخصی که به دنبال یادگیری این مهارت می باشد لازم است که جدولی ترسیم کرده و موقعیت هایی که باید قاطعیت داشته باشد ولی در آن قاطعیت نداشته را در جدول بیاورد. در حدود ۴۰ موقعیت را می آورد و هر موقعیت را می خواند و برای آنها نمره گذاری می کند. در جایی که اصلا قاطعیت ندارد نمره یک و در جایی که قاطعیت خوبی از خود نشان می دهد نمره پنج.
با این جدول مشخص می شود در کدام موقعیت ها نیاز به تمرین بیشتر دارد و نقاط ضعف مهارتی او در کجاست.
گام ششم) آموزش فنون قاطعیت و تمرین آنها در موقعیت های هدف
مرحله اول) آموزش زبان بدن قاطعانه
- ثابت و مستقیم می ایستد و تماس چشمی خودش را حفظ می کند.
- رسا صحبت می کند. باید بیاموزد که تن صدای بلند علامت پرخاشگری است و تن صدای پائین نشان دهده ضعف هست.
- روان صحبت کند و در ارتباط به اندازه کافی اطلاعات بدهد.
مرحله دوم) تمرین فنون قاطعیت با تکنیک DESC
D: به معنای توصیف کردن. موقعیتی را که می خواهید برخورد کنید را توصیف کنید.
E: به معنای بیان احساسات. احساسات منفی تجربه شده را بنویسید. «من احساس می کنم که …»
S: به معنای شخصی سازی. بیان جملاتی همچون «من ترجیح می دهم …»
C: به معنای پیامدها. با بیان جملاتی همچون «اگر شرایط من را درک کنید و فرصت بیشتری به من بدهید، من تلاشم را بیشتر می کنم و کار را با کیفیت انجام می دهم.». «اگر……. آنگاه……»
پی نوشت:[۱] . روش عملی سقراط برای مبارزه با چنین اشخاصی این بود که با یکی از آنها وارد گفت و گو میشد و میکوشید تا از او افکارش را درباره موضوعی خاص، مثلا شجاعت بیرون بکشد. آن شخص در ابتدا فکر میکرد که حقیقت شجاعت را میشناسد و به آن آگاه است. سقراط گفتگو را به شیوه پرسش و پاسخی شروع میکرد و در آغاز خود را با آن چه شخص مقابلش میگفت، همراه نشان میداد. ممکن بود این گفتگو به طول بینجامد، اما سر انجام بحث را به جایی میرساند که شخص مقابل به نادانی خود پی میبرد؛ یعنی به این نتیجه میرسید که حقیقتاً هیچ چیزی را درباره شجاعت نمیداند و به این صورت، سقراط به او میفهماند که اعتراف به نادانی، بزرگترین دانش است. این روش، روش دیالکتیک نام گرفت. وی اولین کسی بود که این شیوه را در بحثهای فلسفی به کار برد و به همین دلیل، این روش را به نام او، دیالکتیک سقراطی میخوانند (کاپلستون، ج۱، ۱۳۷۵؛ ص۱۲۷).
نویسنده: محمدحسین افشاری