تربیت اجتماعی در آیه ۹۰ سوره نحل (بخش اول)

یکی از گونه های مهم تربیت، تربیت اجتماعی است.

سورۀ مبارکۀ نحل آیۀ ۹۰

«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاحْسَنِ وَ إِیتَاى ذِى الْقُرْبىَ‏ وَ یَنْهَى‏ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَرِ وَ الْبَغْىِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون‏»
همانا خداى به داد و نیکوکارى و دادن [حقّ‏] خویشاوند- صله رحم و نیکى کردن به خویشان- فرمان مى‏دهد و از زشتکارى و کار ناپسند و ستم و سرکشى باز مى‏دارد شما را پند مى‏دهد شاید که یاد کنید و پند گیرید.[۱]

معانی واژگان

در میان نویسندگانی که در مقام فهم قرآن برآمده اند،  برخی قائل هستند که در این آیه کلمات به صورت مرتّب و در تقابل هم آمده اند.
بدین معنا که فحشاء در مقابل عدل، منکر در مقابل احسان و بغی در مقابل ایتاء ذی القربی است و می توان معنای هر یک را با متضاد آن فهمید و معنای استعمالی و مراد جدی خدای متعال از این واژگان را می توان از درون خود این آیه به دست آورد.
نویسنده کتاب «متدولوژی تدبّر در قرآن» اینگونه می گوید:
«و این را بیان می دارند که فحش کار زشتی است که از حد گذشته باشد . و عدل ،‌هماهنگی ، تناسب و انصاف است . احسان نیکی کردن به دیگران و مراعات مردم است و منکر دفع و طرد و انکار و ناخوشایندی از آنهاست . ایتاء ذی القربی همان دستگیری و انفاق به خویشاوندان است با بغی که تجاوز به حقوق دیگران و زیاده طلبی و تعدی است مفهوم متضاد دارد.» [۲]
این برداشت زمانی کامل است که مفاهیم مورد بحث در آیه از منظر واژه شناسان هم بررسی شود. از این رو، واژگان اصلی آیه را مورد بررسی قرار می دهیم.

عدل: در میان فرهنگ های لغتِ عرب زبان، برای این واژه معانی زیر بیان شده است:‌
در مقابل جور،[۳] کسی که مورد رضایت مردم از لحاظ قول و حکمش باشد،[۴] طریق و راه،[۵]مساوات،[۶] آنچه با نفس تطابق دارد و به نظر نفس درست است و قابل پذیرش،[۷] حد توسط بین افراط و تفریط به صورتی که نه نقصی در آن باشد و نه زیاده ای.[۸]
در این مورد برخی از لغت دانان برای این واژه دو اصل معنایی قرار داده اند که این دو معنا در مقابل هم قرار دارد . این دو معنا به گونه ایست که یکی بر راستی و مقاومت دلالت دارد و دیگری بر کجی و اعوجاج .[۹]
به نظر می آید بهترین معنایی که بتوان برای این واژه بیان کرد، گوهر معنایی عدل است که همانا استواء و برابری است و اگر به راه و طریق هم، عدل گفته می شود از آن روست که میانه جاده نسبت به دو طرف حالت مساوی و برابر دارد. البته عدل به تناسب کاربردهایی که دارد معانی متفاوتی می یابد؛ از آن جمله به کسی عدل می گویند که سخن و داوریش مورد رضایت مردم باشد و شاید بتوان برداشت کرد که رضایت مردم وقتی به دست می آید که شخص درباره‌ همگان به یک گونه برابر داوری کند و سخنش یکسان باشد، البته این برابری باید به تناسب صورت بگیرد.
در زبان فارسی، ‌عدل به معنای حدّ متوسط میان افراط و تفریط و نیز نهادن هر چیز در جای خودش آورده شده است . [۱۰]
علامه مصطفوی (ره) عدالت را دارای سه دسته کاربرد وصفی برای برخی مفاهیم می داند:‌

  1. عدالت در رای و اندیشه.
  2. عدالت در صفات نفسانی به کار برده می شود .
  3. و در نهایت عدالت در مورد اعمال آدمی  که در این مورد شامل وظائف فردی و نیز اجتماعی می شود که به همین معنا در این آیه به کار برده شده است. [۱۱] 

احسان: از واژه هایی که در قرآن کریم به صورت قابل توجهی به کار برده شده، مفهوم «احسان» است که به ۲۸ هیئت، ۱(صلی الله علیه و آله)۸ بار در قرآن تکرار شده است. لغت دانان عرب معانی ضد بدی،[۱۲]  ضد زشتی[۱۳] را برای این ریشه بیان کرده اند به گونه ای که خواسته اند از بیان معنای متضاد این واژه ، معنای صحیحی برای این واژه بیان کنند.
کلمه احسان می تواند در موضوعات مادی ، معنوی و در نیز در مورد گفتار و عمل به کار برده شود.[۱۴]‌خوبی، نیکی، نیکوکاری، بخشش[۱۵] معادل هایی است که در زبان فارسی برای این واژه بیان کرده اند.
با بررسی موارد کاربرد کلمه‌ «احسان» می توان این استعمال را در سه دسته بندی قرار داد:‌
۱) خوبی و نیکی به دیگران.[۱۶]
۲) کار نیک را به خوبی و کامل انجام دادن. [۱۷]
۳)انجام کارهای نیک و رفتار صالح. [۱۸]

فحشاء: هر امری که موافق حق نباشد [۱۹] ، هر چه که از حدش بگذرد [۲۰] ، هر قباحت و زشتی بسیار [۲۱] ،‌ زشتی در گفتار و عمل [۲۲]،‌ زشتی آشکار[۲۳]معانی است که در میان عرب زبانان، این واژه به آن شهرت یافته است .
در زبان فارسی عمل زشت و نیز بدی ای که از حد خود بگذرد را فحشاء می دانند . [۲۴]
 
منکَر: هر کاری که عقل‏ها و خردهاى صحیح به زشتى آن حکم می کنند یا اینکه عقل‏ها در زشتى و خوبى آن کار سکوت میکنند، سپس دین و شریعت، بدى و زشتى آنرا بیان میکند،[۲۵] نقیض معروف.[۲۶] 
منکر در زبان فارسی به معنای زشت، ‌ناپسند و گفتار و عملی که بر خلاف رضای خدا باشد، معنا شده است .[۲۷]
علامه مصطفوی(ره) در بیان فرق فحشاء، منکر، بغی و زور اینگونه بیان می دارد:‌ «و الفرق بین الفحشاء و المنکر و البغی و الزور:
إنّ الفحشاء: عباره عن شی‏ء فیه قبح بیّن.
و المنکر: کما قلنا إنّه أمر یجهله العقل و یکون غیر معروف عند العقلاء.
و البغی: طلب شدید، و إذا استعمل بحرف على: یدلّ على التعدّى.
و الزور: عدول عن الظاهر فی القلب مع تسویه الظاهر ظاهرا.[۲۸] »
فحشاء را ایشان زشتی آشکار، منکَر امری است که در نزد صاحبان عقل، مورد جهل است و بغی طلب شدید است و وقتی همراه کلمه «علی» قرار گیرد به معنای تجاوز است.
 
بغی: طلب کردن [۲۹] معنایی است که در اغلب موارد برای این کلمه بیان داشته اند . در این مورد ابن فارس دو معنا را برای این کلمه آورده است ولیکن به نظر می رسد معنای دومی را که برای آن آورده است معنای اصطلاحی است که مورد نظر قرآن بوده و آن عمل نامشروع است.[۳۰]
راغب اصفهانی قایل است که بغی ، اراده کردن و قصد تجاوز نمودن یا در گذشتن از میانی روی است. [۳۱]
علامه‌ مصطفوی(ره)، قایل است که «بغی» بر طلب شدید و اراده بسیار موکد، دلالت دارد. [۳۲]
ستم کردن، تجاوز کردن، فزونی جستن و از حد گذشتن معانی است که برای واژه «بغی» در زبان فارسی بیان شده است. [۳۳]

ادامه دارد…
پی نوشت:

[۱]. ترجمۀ استاد  مجتبی مینوی.[۲]. عبدالعلی بازرگان، ‌متدولوژی تدبّر در قرآن، ‌تهران، ‌شرکت سهامی انتشار، ۱۳۸۹، سوم، ص ۱۸.
احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغه، تحقیق و تصحیح :عبدالسلام محمد هارون، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، بی تا، ج ۴‌، ص ۲۴۷.[۴]. خلیل بن احمدفراهیدی، العین، قم، هجرت، بی تا، دوم، ج ۲ ، ص ۳۸ (المرضی من الناس قوله و حکمه).[۵]. همان ،‌ص ۴۰.[۶]. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الالفاظ القرآن الکریم، بیروت، دارالقلم، بی تا، اول،ص: ۵۵۲.
در راغب عدالت را مقتضای معنای مساوات دانسته است و این دو را به هم نزدیک می داند  و در مقابل عِدل را هم به عَدل نزدیک می داند و این فرق را بیان می دارد که عَدل در چیزی است که با بصیرت و آگاهی درک شده و به کار می رود ولی واژه عِدل در چیزهایی است که با حواس درک می شوند مثل اوزان ، اعداد و پیمانه. (الْعَدَالَهُ و الْمُعَادَلَهُ: لفظٌ یقتضی معنى المساواه، و یستعمل باعتبار المضایفه، و الْعَدْلُ‏ و الْعِدْلُ‏ یتقاربان، لکن‏ الْعَدْلَ‏ یستعمل فیما یدرک بالبصیره کالأحکام، و على ذلک قوله: أَوْ عَدْلُ‏ ذلِکَ صِیاماً [المائده/ ۹۵]، و الْعِدْلَ‏ و الْعَدِیلَ‏ فیما یدرک بالحاسّه، کالموزونات و المعدودات و المکیلات)
راغب اصفهانی بعد از بیان موارد کاربرد عدل در قرآن کریم، عدل را بر دو قسم می داند :‌
الف) عدل مطلق : عدلی که عقل بر خوب بودن آن حکم می کند .
ب) عدلی که وجودش در شریعت به عدالت شناخته می شود و ممکن است در برخی از مواقع این فعل منسوخ شود که از جمله این موارد می توان به قصاص و دیه‌جنایات اشاره کرد .[۷]. محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارصادر، بی تا، سوم، ج ۱۱، ‌ص ۴۳۱ (ما قام فی النفوس أَنه مُسْتقیم).[۸]. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت، دارالکتب العلمیه،بی تا، سوم، ‌ج ۸ ، ص ۵۵.[۹]. احمد بن فارس، پیشین، ج ۴، ۲۴۶ : (العین و الدال و اللام أصلان صحیحان، لکنَّهما متقابلان کالمتضادَّین: أحدُهما یدلُّ على استواء، و الآخر یدلُّ على اعوجاج.)[۱۰]. محمد معین، فرهنگ فارسی، تهران، دبیر، ۱۳۸۲، اول، ج ۲ ، ص ۱۶۰۸.[۱۱]. حسن مصطفوی، ج ۸، ص ۵۶.[۱۲]. خلیل بن احمد فراهیدی، پیشین، ج ۲‌، ص ۱۴۳.[۱۳]. احمد بن فارس، پیشین، ج ۲ ‌،‌ص ۵۷ ؛ اسماعیل بن حماد جوهری، صحاحه اللغه، تحقیق و اصلاح: احمد عبد الغفور، بیروت، دارالعلم للملایین، بی تا، اول، ج۵، ص ۲۰۹۹.[۱۴]. حسن مصطفوی، ج ۲ ، ص ۲۲۱.[۱۵]. محمد معین، پیشین، ج ۱، ص ۱۱۰.[۱۶]. به عنوان نمونه می توان به آیات: بقره/۸۳ ، انعام/۱۵۱ و احقاف/۱۵ ،‌عنکبوت/۸  اشاره کرد.[۱۷]. به عنوان نمونه می توان به آیات : سجده/۷ و بقره/۲۲۹ اشاره کرد.[۱۸]. به  عنوان نمونه می توان به آیات :‌زمر/۸ و انعام/۱۵۴ اشاره کرد.[۱۹]. خلیل بن احمد فراهیدی، پیشین، ج ۳، ص ۹۶ (کل أمر: لم یوافق الحق فهو فاحِشه).[۲۰]. اسماعیل بن حماد جوهری، پیشین، ج ۳، ص ۱۰۱۴ (و کلُّ شی‏ءٍ جاوزَ حدَّه فهو فَاحِشٌ.).[۲۱]. حسین بن محمد راغب اصفهانی، پیشین، ج ۱ ، ص ۶۲۶.[۲۲]. محمد بن مکرم ابن منظور، پیشین، ج ۶ ، ص ۳۲۵.[۲۳]. حسن مصطفوی، پیشین، ج ۹ ، ص ۳۵.
علامه مصطفوی; در ادامه معنای لغوی این واژه آشکار بودن را اینگونه توضیح می دهد : آشکار بودن  به این معناست که در نزد عرف و شرع، آشکار باشد؛ حتی اگر یک امر باطنی باشد :‌«و المراد من البیّن و الظهور: ما یکون بیّنا قبحه فی نفسه و معلوما عند العرف و الشرع، و إن کان فی باطن- کما فی:. وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ‏ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ‏- ۶/ ۱۵۱. قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ‏ الْفَواحِشَ‏ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ‏- ۷/ ۳۳
أى إذا کانت بیّنه، و قلنا إنّ البیّن ما یکون واضحا و منکشفا.» حسن مصطفوی، پیشین، ج ۹، ص ۳۵-۳۶.[۲۴]. محمد معین، پیشین، ج ۲ ، ص۱۷۵۶.[۲۵]. حسین بن محمد راغب اصفهانی، ج۱، ص ۸۲۳ (الْمُنْکَرُ: کلُّ فِعْلٍ تحکُم العقولُ الصحیحهُ بقُبْحِهِ، أو تتوقَّفُ فی استقباحِهِ و استحسانه العقولُ، فتحکم بقبحه الشّریعه) ؛ فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، احمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، ۱۳۷۵، سوم، ج ۳، ص ۵۰۲: (کلما قبحه الشارع و حرمه فهو مُنْکَرٌ)[۲۶]. خلیل بن احمد فراهیدی، پیشین، ج ۵ ،‌ص ۳۵۵ ؛محمد بن مکرم ابن منظور، پیشین، ج ۵ ، ص ۲۳۳.[۲۷]. محمد معین، پیشین، ج ۴، ص ۳۱۴۵.[۲۸]. حسن مصطفوی، ‌ج ۱۲، ص ۲۴۱.[۲۹]. احمد بن فارس، پیشین، ج ۱ ، ص ۲۷۱. (الباء و الغین و الیاء أصلان: أحدهما طلب الشئ، و الثانى جنس من الفساد)[۳۰]. غلامعلی همایی، واژه شناسی قرآن مجید، قم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله)، ۱۳۸۹، دوم، ص ۱۰۹.[۳۱]. حسین بن محمد راغب اصفهانی، پیشین، ج ۱، ص ۱۳۶.[۳۲]. حسن مصطفوی، پیشین، ج۱، ص ۳۱۰ (أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّه: هو الطلب الشدید و الإراده الأکیده. و هذا المعنى یختلف باختلاف الموارد و الاستعمالات).[۳۳]. محمد معین، پیشین، ج ۱، ص ۳۸۵.

نویسنده: محمدحسین افشاری

همچنین ببینید

شیوه های برون رفت از تاثیرات منفی سلبریتی ها بر نوجوانان

شیوه های برون رفت از تاثیرات منفی سلبریتی ها

واژه «سلبریتی» از کلمه«celebrity» در زبان انگلیسی گرفته شده است که معادل واژه های «مشهور»، «معروف» و «نام آشنا» در زبان فارسی است. اصلی ترین کاربرد این واژه را می توان از اوایل قرن بیستم دانست ولی مفهوم واژه «سلبریتی» به عنوان یک شخص مشهور و شناخته شده، قبل از این دوران نیز وجود داشته و این واژه مورد استفاده قرار می گرفته است. به طور کلی می توان سلبریتی را به معنای فردی دانست که توسط تعداد قابل توجهی از افراد شناخته می شود و به دلیل دستاوردها، شهرت، محبوبیت و یا حضور فعال در رسانه‌ها و جوامع مختلف شناخته می‌شود. این افراد غالبا به عنوان تاثیرگذار در دیگر افراد جامعه در همه رده های سنی شمرده می شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.